کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسایون
لغتنامه دهخدا
اسایون . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَسیان .
-
اسیانون
لغتنامه دهخدا
اسیانون . [ اَس ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَسیان .
-
آسی
لغتنامه دهخدا
آسی . (ص نسبی ) منسوب به مملکت آس . از آس . رجوع به آسیان شود.
-
دن
لغتنامه دهخدا
دن . [ دُ ] (آسی ، اِ) در زبان آسیان به معنی رود است و نام دن رود معروف همین کلمه است و شاید دُنیپِر ودُنیسِر نیز از همین کلمه باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
دنه
لغتنامه دهخدا
دنه . [ دَ ن َ ] (اِخ ) نام زنی است . (برهان ). || (اِ) نام زن است به زبان آسیان (مردم آس ). (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ):دنه ای زیف بخواهم که ز دستش برهم .قریعالدهر.
-
صابونه
لغتنامه دهخدا
صابونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) زن پیر باشد به زبان آسیان . (فرهنگ اوبهی خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و ظاهراً این صورت مصحف صابوته باشد. رجوع به صابوته در همین لغت نامه و لغت نامه ٔ اسدی شود.
-
بائورلرمیان
لغتنامه دهخدا
بائورلرمیان . [ ل ُ ] (اِخ ) پیر. از شعرای فرانسه است که بسال 1770 م . در تولوز متولد شد و در 1854 م . در پاریس درگذشت . وی از اعضای آکادمی فرانسه بود. برخی از آثار شعرای قدیم را از جمله اسیان نظماً ترجمه کرده و چندین تآتر منظوم ساخته است .
-
آس
لغتنامه دهخدا
آس . (اِخ ) نام قومی از ایرانیان ، ساکن قفقاز مرکزی . زبان این مردم لهجه ای از فارسی است و ایشان را ایرُن و اِس و اُسِت نیز نامند. و آنان مردمی قوی با مویهای خرمائی و چشمهای آسمانگونه باشند و در قدیم پادشاهی و مملکتی به همین نام داشته اند. عده ٔ کنون...
-
صابوته
لغتنامه دهخدا
صابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) سابوته . زن پیر هفتادساله را گویند. (برهان قاطع). زن پیر بود به زبان آسیان [یعنی مردم آس ]. قریع گوید : مرا که سال به هفتادوشش رسید و رمیددلم ز شله ٔ صابوته و ز هره ٔ تاز.(از لغت فرس ).
-
سابوته
لغتنامه دهخدا
سابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) زن پیر باشد به زبان پارسیان . (جهانگیری ). زن پیر را گویند بزبان زند و استا. (برهان ). زن پیر بزبان مردم اصفهان . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). در لغت فرس ص 504آمده : صابوته زن پیر بود بزبان آسیان ، قریع گوید:مرا که سال...
-
است
لغتنامه دهخدا
است . [ اُ س ِ ] (اِخ ) نام دسته ای از ساکنین قفقاز که در دو ناحیه سکونت دارند: استی شمال ، در روسیه ٔ شوروی ، سکنه ٔ آن 152000 تن کرسی آن ارجنی کیدز (ولادی قفقاز) و استی جنوب ، در ترانسکوکازی (قفقازیه ٔ جنوبی )، سکنه ٔ آن 88000 تن و کرسی آن تسخین ول...
-
پژمان
لغتنامه دهخدا
پژمان . [ پ َ / پ ُ / پ ِ ] (ص ) مرکب از پژم که بمعنی کوه است و الف و نون نسبت .(بهار عجم از غیاث اللغات ). و این دعوی بر اساسی نیست . پژمرده . افسرده . غمناک . غمنده . غمگین . مغموم . ازغم فروپژمرده . اندوهگین . اندوهگن . اندوهناک . بی رونق . دژم . ...
-
سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هر یک از توده های بزرگ و سخت معدنی و طبیعی که دارای ساختمانی صلب و املاح و عناص...