کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آسی
/'āsi/
معنی
جراح؛ پزشک: ◻︎ نوشدارو و مفرح که جُوی فعل نکرد / هم بدان آسی آسیمهنظر بازهید (خاقانی: ۱۶۴).
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
اندوه گُسار، اندوه گین، پزشک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسی
فرهنگ واژههای سره
اندوه گُسار، اندوه گین، پزشک
-
آسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'āsi جراح؛ پزشک: ◻︎ نوشدارو و مفرح که جُوی فعل نکرد / هم بدان آسی آسیمهنظر بازهید (خاقانی: ۱۶۴).
-
آسی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) اندوهگین ، غمگین .
-
آسی
لغتنامه دهخدا
آسی . (ص نسبی ) منسوب به مملکت آس . از آس . رجوع به آسیان شود.
-
آسی
لغتنامه دهخدا
آسی . (ع ص ) غَمناک . حَزین . اندوهگین . || پشیمان . || بِجشک . پزشک . طبیب . مُعالج . پزشک ریشها و قرحه ها. جراح . ج ، اِساء، اُساة.
-
آسی
لغتنامه دهخدا
آسی . [ سا ] (ع ن تف ) غمگین تر. اندوهناکتر.
-
واژههای مشابه
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اَ سا ] (ع مص ) مداوات . معالجه . دوا کردن . درمان . علاج . (مؤید الفضلاء). دارو بر جراحت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اندوه بردن . (زوزنی ). اندوهگن شدن بر. (منتهی الارب ). || اندوهگین کردن . || (اِ) اندوه .
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اَ سی ی ] (ع ص ) مداواشده . دواکرده . معالجه پذیرفته . مأسوّ. (منتهی الارب ). || پژمان . (نصاب الصبیان ) (غیاث ).اندوهگین . (غیاث ). محزون . غمگین . || (اِ)اثر و نشان سرا. بقیه ای از خانه و متاع ردی ّخانه .
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اَس ْی ْ ] (ع مص ) گوشت گذاشتن برای کسی : اسیت له . (منتهی الارب ).
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اِ ] (اِخ ) نهری است که در جانب مشرق ایتالیا جریان دارد و از رشته ٔ جبال آپنن سرچشمه میگیرد و پس از طی ّ مسافت هفتاد هزار گز از بین دو شهر آنکن و سینیگالیا به دریای آدریاتیک وارد میشود.
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اِ / اُ سا ] (ع اِ) ج ِ اِسوة و اُسوة.
-
اسي
دیکشنری عربی به فارسی
اندوه بسيار , غم زياد , دل شکستگي
-
اسی اود
لغتنامه دهخدا
اسی اود. [ اِ ] (ترکی ، اِ) بترکی اسم فلفل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در ترکی امروز اُسیوت تلفظ کنند.
-
اسی کلا
لغتنامه دهخدا
اسی کلا. [ اِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل ، واقع در 7000گزی شمال بابل ، کنار شوسه ٔ بابل به بابلسر. دشت . معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه . مازندرانی و فارسی زبان . آب آن از چاه . محصول پنبه ، کنجد، باقلا، صیفی ، غل...