کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسّین آستین بالا زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسین
فرهنگ نامها
(تلفظ: esin) (ترکی) نسیم ، الهام.
-
اسین
لغتنامه دهخدا
اسین . [ ] (اِ) بیرونی در عیوب اصلی یاقوت گوید: «و منها غمامة صدفیة بیضاء متصلة به من جانب و یسمی الأسین ، فان لم یکن غائراً فیه ذهب به الحک ، و الا فلا حیلة فی الغائر.» (الجماهر بیرونی ص 38).
-
اسین
لغتنامه دهخدا
اسین . [ اِ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء ص 18 از مصنفات افلاطون «کتاب اسین » را یاد میکند. رجوع به اسخینس شود.
-
آسین
واژهنامه آزاد
آهن (در زبان بهلوی و کردی ) استفاده میشود
-
واژههای همآوا
-
آسّین (آستین) بالا زدن
لهجه و گویش تهرانی
آماده شدن برای انجام کار،بویژه زن گرفتن برای کسی
-
جستوجو در متن
-
برمالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ورمالیدن› [قدیمی] barmālidan ۱. بالا زدن آستین یا پاچۀ شلوار.۲. مالیدن.
-
برمالیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - نوردیدن ، طی کردن . 2 - بالا زدن آستین و پاچة شلوار.
-
ورمالیدن،پاچه ورمالیده
لهجه و گویش تهرانی
فتیله کردن،بالا زدن پاچه شلوار و آستین،لوله کردن
-
ورمالیدن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص ل .) 1 - دامن به کمر زدن ، آستین بالا زدن . 2 - کنایه از: گریختن و فرار کردن .
-
ورمالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹برمالیدن› [عامیانه] varmālidan ۱. دامن به کمر زدن.۲. آستین بالا زدن.۳. [مجاز] گریختن و دررفتن.
-
آستین
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند. 2 - مقدار چیزی که در آستین جا شود. 3 - طریقه ، راه . ؛ ~بالا زدن کنایه از: همت کردن ، اقدام کردن .
-
آستین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آستن، آستیم، آستم، آستی› 'āstin ۱. قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را میپوشاند.۲. [قدیمی] دهانۀ خیک و مشک.۳. [قدیمی] طریقه و راه.〈 آستین افشاندن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. اشاره کردن.۲. اجازه دادن؛ رخصت دادن: ◻︎ به یغما ملک آستین برفش...
-
وُر کَشیدن
لهجه و گویش بختیاری
vor kašidan بالا کشیدن (آستین لباس، پاشنه کفش، آب بینى).