کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسوده دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آسوده دل
/'āsudedel/
معنی
آسودهخاطر؛ کسی که دلواپس و مضطرب نباشد: ◻︎ کسی خسبد آسوده در زیر گل / که خسبند از او مردم آسودهدل (سعدی۱: ۷۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sure
-
جستوجوی دقیق
-
آسوده دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] 'āsudedel آسودهخاطر؛ کسی که دلواپس و مضطرب نباشد: ◻︎ کسی خسبد آسوده در زیر گل / که خسبند از او مردم آسودهدل (سعدی۱: ۷۹).
-
آسوده دل
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ ) (ص مر.) آسوده خاطر، فارغ البال ، بی دلواپسی .
-
آسوده دل
لغتنامه دهخدا
آسوده دل . [ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) فارغ البال . بی دلواپسی . بی رنج . بی عذاب . غیرمضطرب : کسی خسبد آسوده در زیر گل که خسبند از او مردم آسوده دل .سعدی (بوستان ).
-
واژههای مشابه
-
اسودة
لغتنامه دهخدا
اسودة. [ اَ وَ دَ ] (اِخ ) دهی است ضباب را. (منتهی الارب ). در معجم البلدان چ مصر «اسورة» با راء مهمله آمده و گوید: از آبهای ضباب است ، مابین آن و بین حمی از جهت جنوب سه شبه راه است از وادیی که آنرا ذوالجدائر گویندانتهی . مؤلف تاج العروس گوید: اسودة...
-
اسودة
لغتنامه دهخدا
اسودة. [ اَ وَدَ ] (ع اِ) مار ماده ٔ سیاه ِ بزرگ . (منتهی الارب ).
-
اسودة
لغتنامه دهخدا
اسودة. [ اَ وِ دَ ] (ع اِ) ج ِ سَواد. ج اساوِد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
اسوده
دیکشنری فارسی به عربی
سهل , هادي , هدوء
-
آسوده خاطر
فرهنگ واژههای سره
آسود هدل
-
آسوده خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] 'āsudexāter آسودهدل.
-
آسوده خاطری
لغتنامه دهخدا
آسوده خاطری . [ دَ / دِ طِ ] (حامص مرکب ) صفت و چگونگی آسوده خاطر. فراغ ِ بال .
-
آسوده دلی
لغتنامه دهخدا
آسوده دلی . [ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) آسوده خاطری . فراغ بال .
-
آسوده کاری
لغتنامه دهخدا
آسوده کاری .[ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عطلت . بیکاری : دلم بگرفت از این آسوده کاری که آسایش بود بنیاد خواری .(ویس و رامین ).
-
روح آسوده
لغتنامه دهخدا
روح آسوده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فارغ . (ناظم الاطباء). آسوده خاطر. || کنایه از مرده و میت . (ناظم الاطباء).
-
چمن آسوده
لغتنامه دهخدا
چمن آسوده . [ چ َ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از مرغانی که در چمن زمزمه پرداز باشند و این در مقابل مرغان گرفتار است . (از آنندراج ). سرودگوینده در باغ به آزادی و آسودگی ، مانند مرغان . (ناظم الاطباء) : بال خون آلوده ای بیرون ز دام آورده ام با چم...