کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسناد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضبط اسناد و اوراق بایگانی
دیکشنری فارسی به عربی
ارشيف
-
واژههای همآوا
-
اسناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سَنَد] 'asnād = سَنَد
-
اسناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esnād ۱. نسبت دادن؛ منسوب کردن.۲. منسوب کردن حدیث به کسی.۳. (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن گزاره به نهاد.
-
اسناد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نسبت دادن چیزی به کسی . 2 - منسوب کردن حدیث به کسی .
-
اسناد
لغتنامه دهخدا
اسناد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَنَد.- اسناد بهادار ؛ اوراقی که دارای ارزش مالی هستند .
-
اسناد
لغتنامه دهخدا
اسناد. [ اِ ] (ع مص ) نسبت کردن به . بازخواندن به . بستن به : مدار باکرمش بیم از گنه مخلص دگر به خویشتن اسناد این گناه مده . مخلص کاشی . || منسوب کردن حدیث به کسی . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن سخن به گوینده ٔ وی . (منتهی الارب ). پیو...
-
جستوجو در متن
-
notarial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفتر اسناد رسمی، وابسته به دفتر اسناد رسمی
-
اسانید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اِسناد] 'asānid = اِسناد
-
اسانید
لغتنامه دهخدا
اسانید. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِسناد. || ج ِ اَسناد. جج ِ سَنَد.
-
documentation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستندات، مستند سازی، ارائه اسناد یا مدارک، توسل بمدارک و اسناد، اثبات با مدرک
-
پالئوگرافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [فرانسوی: paléographie] pāle'og[e]rāfi ۱. مطالعه و تفسیر علمی اسناد قدیمی.۲. اسناد قدیمی تفسیرشده.
-
مسند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mosnad ۱. اسناد دادهشده؛ نسبتدادهشده.۲. (ادبی) = گزاره۳. حدیثی که به گویندۀ آن اسناد شود.
-
attributional
اِسنادی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مربوط به اِسناد
-
predicative
اِسنادی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] مربوط به اِسناد