کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسغدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آسغدن
/'āsaqdan/
معنی
آمادن؛ آماده بودن؛ آماده شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسغدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) 'āsaqdan آمادن؛ آماده بودن؛ آماده شدن.
-
آسغدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [سُغدی] āsoqdan ۱. ناسوختن.۲. نیمه سوختن؛ نیمسوز شدن.
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س َ دَ ] (مص ) ساختن . آمادن . سیجیدن . بسیجیدن . || گرد آوردن . فراهم کردن .ریشه ٔ این کلمه اگر ساختن باشد سین بفتح است و اگر سیجیدن باشد سین مکسور است ، و تمیز آن برای من میسر نیست . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س َ دَ ] (مص )(از: آ، نا + سغدن ، سختن یعنی سنجیدن ) ناسختن . ناسنجیدن . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س ُ دَ ] (مص ) (از: آ، نا + سغدن ، سختن ) نیمه سوختن . رجوع به آسغده و بسغده و بسغدن شود.
-
جستوجو در متن
-
بسغدن
لغتنامه دهخدا
بسغدن .[ ب ِ س ُ / س َ دَ ] (مص ) آسغدن . ساختن . بسیجیدن . ساختن سازگاری را. تهیه و رجوع به آسغدن و بسغده شود.
-
آمادن
لغتنامه دهخدا
آمادن . [ دَ ] (مص ) ساختن . بساختن . بسیجیدن . بسغدن . سغدن . آسغدن . برساختن . مهیا کردن . مهیا شدن . تهیه . آماده کردن . آماده شدن . آراستن . معدات فراهم کردن . مستعد کردن . ساز کردن . راست کردن . تیارکردن . || پر و مملو گردانیدن . (برهان ).
-
آماده شدن
لغتنامه دهخدا
آماده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بساختن . بسغدن . سغدن . آسغدن . بسیجیدن . سیجیدن . ساختن . شکردن . آراستن . حاضر، مهیا، مستعد، معد، مثمر، ممهد شدن . استعداد. تَهَیﱡاء. تیار، بساز، بسامان ، ساخته و پرداخته شدن .
-
فخرآباد
لغتنامه دهخدا
فخرآباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند که در 97 هزارگزی جنوب خاوری قاین و 15 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو اسغدن به اسفج قرار دارد. دامنه ای معتدل و دارای 222 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلا...
-
بسیجیدن
لغتنامه دهخدا
بسیجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) بسیچیدن . پسیچیدن . کارها را آراسته و مهیاو آماده کردن . (برهان ). کارسازی کردن و استعداد نمودن . (برهان : بسیجد) (از ناظم الاطباء). ساختن کاری باشد. (لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). بسغدن . (صحاح الفرس ). تهیه و کارسازی کردن...