کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عثر
لغتنامه دهخدا
عثر. [ ع َ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شکوخیدن و بسر درافتادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یقال عثر فی ثوبه و عثر به فرسه فسقط. (اقرب الموارد). || خوار گردیدن سخت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جهیدن رگ . (منتهی ا...
-
عثر
لغتنامه دهخدا
عثر. [ ع َ ث َ ] (ع اِ) عَثر. رجوع به ماده ٔ قبل شود. || دروغ . (اقرب الموارد).
-
عثر
لغتنامه دهخدا
عثر. [ ع ُ ] (ع اِ) عقاب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دروغ . (اقرب الموارد). || (ص ) دروغگوی . (منتهی الارب ).
-
عثر
لغتنامه دهخدا
عثر. [ع َث ْ ث َ ] (اِخ ) بیشه ای است شیرناک یا موضعی است . (منتهی الارب ). ابوبکر همدانی گوید: عثر شهری است به یمن میان آن و مکه ده روز راه است . (معجم البلدان ).
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبیدبن وائلةبن جاریةبن ضبیعة. جدی است جاهلی و بطنی از بلی را تشکیل میدهد. و آن را بکسر «ع » و ایضاً بفتح «ع » و«ص » نیز خوانده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ] (اِخ ) سوره ٔ صدوسوم از قرآن کریم . مکیه است و دارای سه آیت . پس از سوره ٔ تکاثر و پیش از سوره ٔ هُمَزة قرار دارد و آغاز میشود به «و العصر...».
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ] (ع اِ) روز. (منتهی الارب ). یوم .(اقرب الموارد). || شب . (منتهی الارب ). لیل . (از اقرب الموارد). || آخر روز تا سرخ شدن آفتاب . (منتهی الارب ). عَشی ّ تا سرخ شدن آفتاب . (از اقرب الموارد). || آخر روز تا هنگام غروب . (فرهنگ فارسی معین ). ...
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ] (ع مص ) فشار دادن ، و به دست خود فشوردن چیزی را. (از منتهی الارب ). افشردن انگور و زیتون و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). افشردن انگور و جز آن و شیره کردن . (دهار). فشردن و شیره کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ): عَصرَ العنب ؛ آب انگور را بی...
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ص َ] (اِخ ) ابن عوف بن عمرو، از بنی أفصی بن عبدالقیس . جدی است جاهلی و بسیاری به وی نسبت دارند، از آن جمله است منذربن عائذ صحابی ، که به أشج عصری شهرت دارد،و خلیدبن حسان عصری . (از الاعلام زرکلی از اللباب ).
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ص َ] (ع اِ) بامداد. || شبانگاه . (منتهی الارب ). از عَشی ّ تا سرخ شدن آفتاب . (از اقرب الموارد). || نماز دیگر. || زندان . || گروه و قبیله . || باران ریزان . عطیه . (منتهی الارب ). عَصْر. و رجوع به عَصْر شود. || پناه جای و جای رهایی . (منته...
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع ِ ] (اِخ ) کوهی است میان مدینه و وادی فرع . (منتهی الارب ). جبلی است بین مدینه و وادی الفرع . و گویند پیامبر (ص ) هنگامی که از مدینه به خیبر برای غزو میرفت راه عصر را پیمود و در آنجا مسجدی نیز دارد. (از معجم البلدان ).
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع ِ ] (ع اِ) روزگار و دهر و زمانه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عصر [ ع َ / ع ُ / ع ُ ص ُ ] . رجوع به عصر شود. || نماز دیگر. (منتهی الارب ). نماز عصر. || وقت عصر. رجوع به عَصر شود.
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع ُ ] (ع اِ) روزگار و دهر و زمانه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عصر [ ع َ / ع ِ / ع ُ ص ُ ] .رجوع به عصر شود. || نماز دیگر. (منتهی الارب ). نماز عصر. رجوع به عَصر شود. || جای پناه و رهائی . (منتهی الارب ). منجاة. (اقرب الموارد). || جا...
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر.[ ع ُ ص ُ ] (ع اِ) روزگار و زمانه . (از منتهی الارب ).عصر [ ع َ / ع ِ / ع ُ ] . رجوع به عَصْر شود. || ج ِ عصر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَصر شود. || نماز دیگر. (منتهی الارب ). نماز عصر. || وقت عصر. رجوع به عَصر شود.
-
عصر
واژگان مترادف و متضاد
۱. دور، دوره، روزگار، زمانه، زمان، عهد، وقت ۲. بعدازظهر، پسین، پسینگاه ۳. فشار ۴. افشردن، فشردن