کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسدست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آسدست
/'āsdast/
معنی
آسیای کوچک با دو سنگ که معمولاً سنگ رویی دستۀ چوبی دارد و آن را با دست میگردانند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسدست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دستاس› 'āsdast آسیای کوچک با دو سنگ که معمولاً سنگ رویی دستۀ چوبی دارد و آن را با دست میگردانند.
-
آسدست
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) آسیابی که با دست کار کند.
-
آسدست
لغتنامه دهخدا
آسدست . [ دَ ] (اِ مرکب ) آسیا که گردد نه به آب و باد و ستور. دستاس . (ربنجنی ).
-
جستوجو در متن
-
بلغور کردن
لغتنامه دهخدا
بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن . پله کوب کردن . جَرش . کبیده کردن . نیم کوب کردن . خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پخته ٔ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن . گن...
-
دستاس
لغتنامه دهخدا
دستاس . [ دَ ] (اِ مرکب ) دست آس . آسیایی باشد که آن را به دست گردانند. (برهان ). آسی باشد که به دست گردانند. (جهانگیری ) (از انجمن آرا). آسیایی که به زور دست بگردد. (آنندراج ). آسیایی دستی که بدان غله دست آس کنند. (از شرفنامه ٔ منیری ). آسیاسنگی که ...
-
آس
لغتنامه دهخدا
آس . (اِ) دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را...