کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آستون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آستون
فرهنگ واژههای سره
لاکبر
-
واژههای مشابه
-
استون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acétone] ‹آستون، آستن، استن› (شیمی) 'aseton مایعی بیرنگ، فرّار، و قابل اشتعال که از تقطیر املاح اسیداستیک بهدست میآید و در تهیۀ رنگ و لاک به کار میرود. بسیاری از مواد را در خود حل میکند و به همین دلیل در پاک کردن لاک ناخن از ...
-
استون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ostun = ستون
-
استون
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ په . ] ( اِ.) ستون ، پایه .
-
استون
لغتنامه دهخدا
استون . [ ](اِ) بزبان گیلی اذخر را گویند و بدان دست شویند.
-
استون
لغتنامه دهخدا
استون . [ اُ ] (اِ) بالار. ستون . (برهان ). عماد. ساریة. (منتهی الارب ). مخفف آن اُسْتُن . (جهانگیری ). رجوع به استن شود. و معرب آن اسطوانه است : چارعنصر چاراستون قویست که بر ایشان سقف دنیا مستویست .مولوی .
-
استون
دیکشنری فارسی به عربی
اسيتون
-
استون آباد
لغتنامه دهخدا
استون آباد. [ اُ ] (اِخ ) موضعی در انزان هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 79 و 125 بخش انگلیسی ). و رجوع به استناباد شود.
-
استون آباد
واژهنامه آزاد
استون آباد در 10کیلومتری جنوب شهرستان بندرگز بخش نوکنده قرار دارد از نظر موقیعت جغرافیای از شمال جاده شاه عباسی از شرق روستای وطنا از غرب روستای بنفش تپه و از جنوب به سلسله جبال البرز متصل میشود. 155خانوار در این روستا سکونت دارند که اکثریت شغلشان...
-
واژههای همآوا
-
استون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acétone] ‹آستون، آستن، استن› (شیمی) 'aseton مایعی بیرنگ، فرّار، و قابل اشتعال که از تقطیر املاح اسیداستیک بهدست میآید و در تهیۀ رنگ و لاک به کار میرود. بسیاری از مواد را در خود حل میکند و به همین دلیل در پاک کردن لاک ناخن از ...
-
استون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ostun = ستون
-
استون
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ په . ] ( اِ.) ستون ، پایه .
-
استون
لغتنامه دهخدا
استون . [ ](اِ) بزبان گیلی اذخر را گویند و بدان دست شویند.