کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آساینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آساینده
/'āsāyande/
معنی
۱. استراحتکننده.
۲. آنکه در آسایش بهسر میبرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آساینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsāyande ۱. استراحتکننده.۲. آنکه در آسایش بهسر میبرد.
-
آساینده
فرهنگ فارسی معین
(یَ دِ) (ص فا.) استراحت کننده .
-
آساینده
لغتنامه دهخدا
آساینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه آسودگی گرفته است .
-
جستوجو در متن
-
تسهیلات
فرهنگ واژههای سره
یاری ها، آساینده ها
-
امکانات
فرهنگ واژههای سره
توانای یها، توانایی ها، داشته ها، دستمایه، ابزارها، آساینده ها
-
روان آسای
لغتنامه دهخدا
روان آسای . [ رَ ] (نف مرکب ) آساینده ٔ روان . آسایش دهنده ٔ روح . دلگشا. روح انگیز : مقامی دلگشای روان آسای چون بهشت . (گلستان ).
-
مودع
لغتنامه دهخدا
مودع . [ دَ ] (ع ص ) اسب آساینده و آسایش جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پدرود کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). مودعه .
-
ودیع
لغتنامه دهخدا
ودیع. [ وَ ] (ع ص ) تن آسان و آرمیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ساکن . (مهذب الاسماء). || اسب آسایش جو و آساینده . || (اِ) عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، ودایع. (منتهی الارب )...
-
تن آسا
لغتنامه دهخدا
تن آسا. [ ت َ ] (ص مرکب ) تناسا و تناسان هر دو بمعنی آسوده تن و صحیح المزاج . (انجمن آرا) (آنندراج ). تن آسا و تن آسای ، کسی که همیشه خویشتن را پرورش می دهد و نوازش می کند. (ناظم الاطباء). تن آساینده . تن پرور. آسایش خواه : در اوهرکه گویی تن آساتر اس...
-
اروح
لغتنامه دهخدا
اروح . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روح . راحت بخشنده تر. آساینده تر. خوش آیندتر. باروح تر.- امثال : اروح من الیأس ؛ بدان مناسبت که گویند: الیأس احدی الراحتین . (مجمع الامثال میدانی ).|| (ص ) مرد که پایها گشاده گذارد در رفتن . آنکه سرپایش از...
-
دل آسا
لغتنامه دهخدا
دل آسا. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آسای . آساینده ٔ دل . آسایش دهنده به دل .(آنندراج ). هرآنچه خاطر را آسایش دهد و موجب تسکین قلب گردد. خاطرنواز. تسلی دهنده . (از ناظم الاطباء).- دل آسا شدن ؛ تسلی شدن . (از آنندراج ) : از کنار و بوسم اکنون دل نمی گیرد قرا...