کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کار بر کسی آسان کردن
لغتنامه دهخدا
کار بر کسی آسان کردن . [ ب َ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسهیل امر بر وی . آسان نمودن امری بر او : غفلت ما کار بر ابلیس آسان کرده است صیدبندان را مدد از صید غافل میرسد.صائب (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
عسان
لغتنامه دهخدا
عسان . [ ع ُ ] (اِخ ) بطنی است از صدف ، و منسوب بدان عسانی شود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عسانی شود.
-
عسان
لغتنامه دهخدا
عسان .[ ع َس ْ سا ] (اِخ ) قریه ای است از نواحی حلب و در حدود یک فرسخ با حلب فاصله دارد. (از معجم البلدان ).
-
عثان
لغتنامه دهخدا
عثان . [ ع ُ ] (اِخ ) موضعی است مذکور در کتاب بنی کنانة. (معجم البلدان ).
-
عثان
لغتنامه دهخدا
عثان . [ ع ُ ] (ع اِ) غبار. || دود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
اثان
لغتنامه دهخدا
اثان . [ اَ ] (اِخ ) ابن نعیم . تابعی است .
-
اسان
لغتنامه دهخدا
اسان . [ ] (اِخ ) طسوجی از طساسیج تستر است . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
آسانسور
فرهنگ واژههای سره
آسان بر، آسان رو، بالابر
-
easy going
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسان گیر، بی قید، اسان
-
easygoing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسان گیر، بی قید، اسان
-
تیسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] teysir آسان گردانیدن؛ آسان کردن.
-
سهل العلاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سهلالعِلاج] sahlol'a(e)lāj مرضی که درمانش آسان باشد؛ آسانچاره.
-
میسر
فرهنگ فارسی معین
(مُ یَ سَّ) [ ع . ] (اِمف .) آسان ، آسان کرده شده .
-
facile
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسان، اسان، باسانی قابل اجرا، سهل الحصول