کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزْموْدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزْموْدَ
لهجه و گویش گنابادی
azmoda در گویش گنابادی یعنی با تجربه ، متبحر ، کارآزموده ، بلد ، حرفه ای ، اُستاد
-
واژههای مشابه
-
آزمود
واژهنامه آزاد
آزْموْدَ:(azmoda) در گویش گنابادی یعنی با تجربه ، متبحر ، کارآزموده ، بلد ، حرفه ای ، اُستاد
-
رزم آزمود
لغتنامه دهخدا
رزم آزمود. [ رَ آ زْ / زِ ] (ن مف مرکب ) مخفف رزم آزموده . رزم آزما. جنگ آزموده . رجوع به مترادفات کلمه شود. || (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) رزم آزمودگی . (یادداشت مؤلف ) : که گردی چو سهراب دیگر نبودبه زور و به مردی و رزم آزمود.فردوسی .
-
شاه آزمود
لغتنامه دهخدا
شاه آزمود. [ زْ / زِ ] (ن مف مرکب ) مجرب از طرف شاه . شاه آزموده : چنان چون فریدون مرا داده بودترا دادم این تاج شاه آزمود.فردوسی .
-
واژههای همآوا
-
آزمود
واژهنامه آزاد
آزْموْدَ:(azmoda) در گویش گنابادی یعنی با تجربه ، متبحر ، کارآزموده ، بلد ، حرفه ای ، اُستاد
-
جستوجو در متن
-
شاه آزموده
لغتنامه دهخدا
شاه آزموده . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آزموده ٔ شاه که شاه او را تجربت کرده باشد. رجوع به شاه آزمود شود.
-
جان سیر
لغتنامه دهخدا
جان سیر. (ص مرکب ) آنکه مرگ خواهد. آنکه از حیات سیر آمده است . مجازاً، بی باک و دلاور در جانبازی : از برای آزمون می آزمودزانکه بس مردانه و جان سیر بود.مولوی .
-
آزمودن
لغتنامه دهخدا
آزمودن . [ زْ / زِ دَ ] (مص ) تجربت . تجربه . امتحان . اختبار. (زوزنی ). ابتلا. تجریب . (دهار). آزمایش کردن . تدریب . بلاء. (ادیب نطنزی ). بلا. بلو. ابلا. تجریس .بور. ابتیار. احتناک . سنجیدن . خبرت . (دهار). سبر. فتنه . افتتان . وارسی کردن . تمحیص . ...
-
روحی تبریزی
لغتنامه دهخدا
روحی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) حکاک ماهری بود و گاهی طبع خود را بشعر می آزمود. این بیت از اوست :از نگاه غضب آلود تو شد معلومم که ز من گفته حدیثی بتو صاحب غرضی .(دانشمندان آذربایجان تألیف تربیت ص 161 از مجمع الخواص ص 276).
-
منو
لغتنامه دهخدا
منو. [ م َن ْوْ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ص 93): مناه منواً؛ آزمود و دریافت حقیقت آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندازه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اختیارکرده
لغتنامه دهخدا
اختیارکرده . [ اِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مختار. برگزیده . منتخب : ای اختیارکرده ٔ سلطان روزگارلابل که اختیار خداوند ذوالمنن . فرخی .قضاة و صاحب بریدان که اخبار انهاء میکنند اختیارکرده ٔ حضرت ما باشند. (تاریخ بیهقی ). ایشانرا میباید آزمود تا تنی چ...
-
جابجا
لغتنامه دهخدا
جابجا. [ ب ِ] (ق مرکب ) فوراً. درحال . فی الفور. || (اِ) مکان بمکان . محل به محل . نقطه بنقطه : من شده چون عنکبوت از پی آن دربدربانگ کشیده چو سار از پی این جابجا. خاقانی .آن حکیم خارچین استاد بوددست میزدجابجا می آزمود. مولوی .ارض مُجَوَّبه ؛ زمینی که...