کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزموده کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزموده کار
لغتنامه دهخدا
آزموده کار. [ زْ / زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، آزموده . مُجرّب .
-
واژههای مشابه
-
فراق آزموده
لغتنامه دهخدا
فراق آزموده . [ ف ِ /ف َ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فراق دیده . هجران کشیده . آنکه دوری عزیزان بسیار دیده باشد : هزاردستان بر شاخ سرو او بخروش چو عاشقان فراق آزموده وقت سحر. فرخی سیستانی .رجوع به فراق شود.
-
رزم آزموده
لغتنامه دهخدا
رزم آزموده . [ رَ آ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مرد مجرب در جنگ . (فرهنگ ولف ). جنگ آزموده .باوقوف در فن جنگ . (فرهنگ فارسی معین ) : بیایند رزم آزموده سران به تیغ و سنان و به گرز گران . فردوسی .چه از روم و چین و چه از هندوان چه رزم آزموده ز هر سو ...
-
رنج آزموده
لغتنامه دهخدا
رنج آزموده . [ رَ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رنج دیده . مشقت و محنت کشیده . تعب و زحمت دیده . رجوع به رنج آزمای و رنج آزمودن شود : تو ای جفت رنج آزموده ز من فدا کرده جان و دل و چیز و تن .فردوسی .
-
شاه آزموده
لغتنامه دهخدا
شاه آزموده . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آزموده ٔ شاه که شاه او را تجربت کرده باشد. رجوع به شاه آزمود شود.
-
مصاف آزموده
لغتنامه دهخدا
مصاف آزموده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آزمایش شده در نبرد و جدال . (ناظم الاطباء). که سختی و فنون جنگ دیده باشد. مجرب در جنگ و نبرد. جنگ دیده و نبردآزموده : نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است چنانکه مسأله ٔ شرع پیش دانشمند.(گلستان ).
-
جنگ آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jamg[']āz[e]mude کسی که جنگ کرده و تجربه و مهارت در جنگ پیدا کرده است؛ رزمآزموده؛ دلیر؛ جنگجو؛ جنگدیده.
-
رنج آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ranj[']āz[e]mude رنجدیده؛ محنتکشیده؛ سختیدیده.
-
رزم آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razm[']āz[e]mude کسی که در جنگ ورزیده و ماهر شده؛ جنگآزموده؛ جنگدیده؛ دلیر؛ جنگجو.
-
دسته زبده وکار ازموده
دیکشنری فارسی به عربی
برکة
-
جستوجو در متن
-
مجرب
لغتنامه دهخدا
مجرب . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) مرد آزموده . (منتهی الارب ). آزموده و مرد آزموده . (آنندراج ). مرد کارآزموده . مردی که کار وی راآزموده و استوار کرده باشد. (ناظم الاطباء). کارکشته . کرده کار. کار افتاده . کاردیده . کار آزموده . ورزیده با آزمون . تجربه ...
-
کِرمِ کار
لهجه و گویش تهرانی
کار کشته، کار آزموده
-
با تجربه
فرهنگ واژههای سره
کار آزموده