کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزموده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نشان دارای دو بال که بهوانورد یا توپچی و دریا نورد یا دیدبان کار ازموده داده میشود
دیکشنری فارسی به عربی
اجنحة
-
جستوجو در متن
-
آزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āz[e]mudegi آزموده بودن؛ چگونگی و حالت آزموده؛ کارکشتگی.
-
مجرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojarrab ۱. آزموده؛ تجربهشده.۲. مردکارآزموده.
-
tried
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلاش کرد، ازموده، ازموده شده، ممتحن، در محک ازمایش قرار گرفته
-
tried and true
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سعی کردم و درست بود، ازموده، ازموده شده، ممتحن، در محک ازمایش قرار گرفته
-
اکسپریمانته
فرهنگ واژههای سره
آزموده
-
باتجربه
فرهنگ واژههای سره
آزموده
-
با تجربه
فرهنگ واژههای سره
کار آزموده
-
ممتحن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] momtahan امتحانشده؛ آزمودهشده.
-
کهنه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) آزموده ، هشیار.
-
رزم دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmdide جنگدیده؛ رزمآزموده.
-
کِرمِ کار
لهجه و گویش تهرانی
کار کشته، کار آزموده
-
کارکشته
واژگان مترادف و متضاد
آزموده، خبره، ماهر، مجرب، ورزیده
-
ماهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] māher استاد؛ زبردست؛ حاذق؛ کارآزموده.
-
آزمودگی
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (حامص .) آزموده بودن ، باتجربه بودن .