کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزرده خاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آزرده خاطر
/'āzordexāter/
معنی
رنجیده؛ ملول؛ دلتنگ.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
دلگیر، رنجیده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزرده خاطر
فرهنگ واژههای سره
دلگیر، رنجیده
-
آزرده خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] 'āzordexāter رنجیده؛ ملول؛ دلتنگ.
-
آزرده خاطر
لغتنامه دهخدا
آزرده خاطر. [ زَ دَ / دِ طِ ] (ص مرکب ) رنجیده .
-
واژههای مشابه
-
ازرده
دیکشنری فارسی به عربی
ساخط , شاق
-
آزرده جان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āzordejān ۱. رنجیده.۲. دلتنگ.
-
آزرده دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] 'āzordedel ۱. دلتنگ.۲. ملول. رنجیده.
-
آزرده کردن
لغتنامه دهخدا
آزرده کردن . [ زَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب )رنجانیدن : آزرده کردن بوعبداﷲ از همه زشت تر بود. (تاریخ بیهقی ). || خستن به نیش : آزرده کرد کژدم غربت جگر مراگوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا.ناصرخسرو.
-
آزرده پشت
لغتنامه دهخدا
آزرده پشت . [ زَدَ / دِ پ ُ ] (ص مرکب ) چاروائی که پشت او خسته و ریش شده باشد. || مجازاً، پیری پشت بخم کرده .
-
آزرده پشتی
لغتنامه دهخدا
آزرده پشتی . [ زَدَ / دِ پ ُ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزرده پشت .
-
آزرده جانی
لغتنامه دهخدا
آزرده جانی . [زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزرده جان .
-
آزرده دل
لغتنامه دهخدا
آزرده دل . [ زَ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) آزرده جان : اگر برنخیزد به ، آن مرده دل که خسبند از او مردم آزرده دل .سعدی .
-
آزرده دلی
لغتنامه دهخدا
آزرده دلی . [ زَ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزرده دل .
-
دل آزرده
لغتنامه دهخدا
دل آزرده . [ دِ زُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آزرده دل . رنجیده دل . شکسته دل . محزون . ملول : در آن انجمن بود بیگانه ای غریبی دل آزرده فرزانه ای . فردوسی .چون خیزران جد هادی در کشتن وی بدید و خود از وی دل آزرده بود. (از مجمل التواریخ والقصص ).چنانم دل آ...
-
دل آزرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] del[']āzorde آزردهدل؛ رنجیده.