کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آزردن
/'āzordan/
معنی
۱. آزار دادن؛ آزرده کردن؛ رنجاندن؛ رنجه ساختن: ◻︎ مشو شادمان گر بدی کردهای / که آزرده گردی گر «آزردهای» (فردوسی: ۷/۴۴۶ حاشیه).
۲. (مصدر لازم) رنجه شدن؛ دلتنگ شدن؛ رنجیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزاردادن، اذیتکردن، افسردن، خستن، رنجاندن ≠ نواختن
فعل
بن گذشته: آزرد
بن حال: آزار
دیکشنری
acerbate, afflict, aggrieve, bruise, distress, gall, grate, hit, hurt, irk, irritate, jangle, lacerate, nettle, offend, rack, ruffle
-
جستوجوی دقیق
-
آزردن
واژگان مترادف و متضاد
آزاردادن، اذیتکردن، افسردن، خستن، رنجاندن ≠ نواختن
-
آزردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آزاریدن، آزاردن› 'āzordan ۱. آزار دادن؛ آزرده کردن؛ رنجاندن؛ رنجه ساختن: ◻︎ مشو شادمان گر بدی کردهای / که آزرده گردی گر «آزردهای» (فردوسی: ۷/۴۴۶ حاشیه).۲. (مصدر لازم) رنجه شدن؛ دلتنگ شدن؛ رنجیدن.
-
آزردن
فرهنگ فارسی معین
(زُ دَ) 1 - (مص ل .) رنجیدن . 2 - (مص م .) رنجانیدن .
-
آزردن
لغتنامه دهخدا
آزردن . [ زَ دَ ] (مص ) رنجیدن . دلگیر شدن . دلتنگ شدن . رنجیده شدن . متأثر گشتن . تأذّی . ملول شدن . متألم گردیدن . آزرده شدن . دلخور شدن : نه آن زین بیازرد روزی بنیزنه این را از آن اندهی بود نیز. ابوشکور.مشو شادمان گر بدی کرده ای که آزرده گردی گ...
-
واژههای مشابه
-
ازردن
دیکشنری فارسی به عربی
اتعب , احزن , اذي , ازعج , اصب , اغضب , اغظ , اکبح , حصباء , قطران , مزق , مشبک , مقص , مهماز , وخز
-
جستوجو در متن
-
آزردنی
لغتنامه دهخدا
آزردنی .[ زَ دَ ] (ص لیاقت ) اَزدَرِ آزردن . درخور آزردن .
-
اذیت کردن
فرهنگ واژههای سره
آزردن، پژولیده کردن
-
fashing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشرده سازی، ازردن
-
fashes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fashes، ازردن
-
fashed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پر شده، ازردن
-
fash
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اصلاح، ازردن
-
کوستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) kustan کوفتن؛ آزردن؛ زدن؛ کویستن.
-
peeved
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پژواک، کج خلق کردن، ازردن