کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آزار
/'āzār/
معنی
۱. اذیت؛ آسیب؛ گزند: ◻︎ آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی: ۵۱۱).
۲. عملی که موجب رنجش دیگری شود؛ رنجش.
۳. (بن مضارعِ آزردن و آزاردن) = آزردن
۴. (صفت) آزارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآزار، زیردستآزار، مردمآزار.
۵. (اسم) [قدیمی] بیماری؛ ناخوشی؛ دردومرض.
۶. [قدیمی] ناراحتی.
۷. [قدیمی] کدورت؛ کینه.
〈 آزار تلخه: بیماری یرقان؛ زردی.
〈 آزار دادن: (مصدر متعدی) رنج دادن؛ آزار کردن؛ اذیت کردن؛ آزردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آسیب، بلا، صدمه، گزند
۲. تعدی، جفا، جور، ستم، ظلم
۳. اذیت، تعذیب، زجر، شکنجه، عذاب
۴. تعب، سختی، محنت، مرارت، مشقت
۵. تاذی، مزاحمت
۶. رنج، رنجه، عنا
فعل
بن گذشته: آزرد
بن حال: آزار
دیکشنری
annoyance, bruise, clampdown, disease, fret, harassment, ill, injury, irritation, malady, mischief, oppression, pain, persecution, punishment, vexation
-
جستوجوی دقیق
-
آزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسیب، بلا، صدمه، گزند ۲. تعدی، جفا، جور، ستم، ظلم ۳. اذیت، تعذیب، زجر، شکنجه، عذاب ۴. تعب، سختی، محنت، مرارت، مشقت ۵. تاذی، مزاحمت ۶. رنج، رنجه، عنا
-
آزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: āzār] ‹آزیر› 'āzār ۱. اذیت؛ آسیب؛ گزند: ◻︎ آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی: ۵۱۱).۲. عملی که موجب رنجش دیگری شود؛ رنجش.۳. (بن مضارعِ آزردن و آزاردن) = آزردن۴. (صفت) آزارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): د...
-
آزار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - رنج ، عذاب . 2 - بیماری ، مرض .
-
آزار
لغتنامه دهخدا
آزار.(اِمص ، اِ) اَذا. ایذاء. اذیت . اذاة. رنج که دهند. رنجگی . عذاب . شکنجه . عقوبت . آسیب . گزند : آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری . رودکی .دل گسسته داری از بانگ بلندرنجگی باشدْت و آزار [ و ] گزند. رودکی .پسندش نیامد همی کار من بکوش...
-
آزار
لهجه و گویش تهرانی
بیماری:مگر آزار داری؟
-
آزار
واژهنامه آزاد
ریشه گیاه آزارچوب به عنوان تسکین دهنده درد در کوفتگی ها و شکستگی ها مورد استفاده قرار می گیرد. بدین منظور در طی این تحقیق اثرات ضد دردی عصاره ریشه آزارچوب بررسی و با اثرات ضد دردی سالسیلات سدیم مقایسه شد.
-
واژههای مشابه
-
ازار
واژگان مترادف و متضاد
۱. قطیفه، لنگ ۲. پیجامه، تنبان، زیرجامه، زیرشلواری ۳. دستار، مندیل ۴. پایاب
-
ازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ezār ۱. شلوار.۲. [قدیمی] لنگی که به کمر میبستند؛ لنگی؛ فوطه.۳. [قدیمی] هرچیزی که با آن بدن را میپوشاندند؛ پوشاک.
-
ازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ایزار، ازاره، هزاره› [قدیمی، مجاز] 'ezār ۱. پایین هرچیز.۲. = ازاره
-
ازار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (اِ.) 1 - زیرجامه ، شلوار. 2 - دستار، فوطه .
-
ازار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = ازاره . ایزاره . هزاره : پایاب ، قعر آب .
-
ازآر
لغتنامه دهخدا
ازآر. [ اِزْ ] (ع مص ) بانگ کردن و غریدن شیر. (منتهی الارب ).
-
ازار
لغتنامه دهخدا
ازار. [ اَزْ زا ] (اِ) نامی است که در شهسوار بدرخت آزاد دهند. رجوع به آزاد و آزاددرخت شود.
-
ازار
لغتنامه دهخدا
ازار. [ اِ ] (اِ) فوطه . لنگ . (غیاث اللغات ). لنگی . (برهان ). قطیفه . تنکه : دو تن را بفرمود زورآزمای بکشتی که دارند با دیو پای برفتند شایسته مردان کارببستندشان بر میانها ازار. فردوسی .بشنگل چنین گفت کای شهریاربفرمای تا من ببندم ازارچو با زورمندان ...