کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آزادی
/'āzādi/
معنی
۱. آزاد بودن؛ رها بودن از قیدوبند؛ زندانی یا اسیر نبودن.
۲. رهایی؛ خلاصی.
۳. حق انجام دادن افکار و خواستهها بر اساس ارادۀ خود.
۴. جوانمردی.
۵. گسستگی از تعلقات؛ وارستگی: ◻︎ نعمتی بهتر از آزادی نیست / بر چنین مائده کفران چه کنم (خاقانی: ۲۵۲).
۶. [مقابلِ بندگی] [قدیمی] بنده نبودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استخلاص، استقلال، خلاص، خلاصی، رهایش، رهایی، نجات
۲. اختیار
۳. حریت
۴. فراغت ≠ اسارت، بندگی، رقیت
دیکشنری
deliverance, disengagement, emancipation, freedom, freeness, liberty, release
-
جستوجوی دقیق
-
آزادی
واژگان مترادف و متضاد
۱. استخلاص، استقلال، خلاص، خلاصی، رهایش، رهایی، نجات ۲. اختیار ۳. حریت ۴. فراغت ≠ اسارت، بندگی، رقیت
-
آزادی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āzādi ۱. آزاد بودن؛ رها بودن از قیدوبند؛ زندانی یا اسیر نبودن.۲. رهایی؛ خلاصی.۳. حق انجام دادن افکار و خواستهها بر اساس ارادۀ خود.۴. جوانمردی.۵. گسستگی از تعلقات؛ وارستگی: ◻︎ نعمتی بهتر از آزادی نیست / بر چنین مائده کفران چه کنم (خا...
-
آزادی
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حامص .) 1 - آزادگی . 2 - آزاده بودن . 3 - رهایی ، خلاص . 4 - شادی خرمی . 5 - استراحت ، آرامش . 6 - جدایی ، دوری . 7 - شکر، سپاس .
-
آزادی
لغتنامه دهخدا
آزادی . (حامص ) عتق . حریت . اختیار. خلاف بندگی و رقیت و عبودیت و اسارت و اجبار. قدرت عمل و ترک عمل . قدرت انتخاب : به آزادی است از خرد هر کسی چنان چون ننالد ز اختر بسی . فردوسی .جانت آزادی نیابد جز بعلم و بندگی گر بدین برهانْت باید رو بدین اندر نگر....
-
واژههای مشابه
-
ازادی
دیکشنری فارسی به عربی
استغلال , اغاثة , انعتاق , حرية , حصانة , خيار
-
آزادی طلبی
فرهنگ واژههای سره
آزادیخواه
-
آزادی خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (سیاسی) 'āzādixāh ۱. آزادیطلب؛ دوستدار آزادی.۲. طرفدار دموکراسی و رژیم مشروطیت.
-
freedom of information, FOI
آزادی اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] حق دسترسی عموم به اطلاعات رسمی
-
asymptotic freedom
آزادی مجانبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مفهومی که براساس آن وقتی کوارکها به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر شوند، برهمکنش قوی بین آنها بهسمت صفر میل میکند
-
probation
آزادی مشروط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] گونهای مراقبت و پایش مجرمانی که تحت شرایط خاص به جامعه بازگردانده شدهاند
-
degree of freedom
درجۀ آزادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] تعداد واحدهای اطلاع مستقل در یک نمونه در برآورد یک پارامتر یا محاسبۀ یک آماره
-
آزادی بخش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص .) کوشنده و تلاش گر برای به دست آوردن آزادی .
-
آزادی طلب
لغتنامه دهخدا
آزادی طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) آزادیخواه .
-
آزادی طلبی
لغتنامه دهخدا
آزادی طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزادی طلب . آزادیخواهی .