کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزادکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزادکرده
لغتنامه دهخدا
آزادکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن نف مرکب ) عتیق . مُعْتَق . محرَّر. مولی .
-
جستوجو در متن
-
ضمیرة
لغتنامه دهخدا
ضمیرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از غلامان آزادکرده ٔ پیغمبر (ص ).
-
خدرة
لغتنامه دهخدا
خدرة. [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام بنده ٔ آزادکرده ٔ عبیده ٔ محدّثه است . (منتهی الارب ).
-
کزی
لغتنامه دهخدا
کزی . [ ک َزْی ْ ] (ع مص ) نیکویی نمودن بر آزادکرده ٔ خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فضل کردن بر آزادکرده . در پاره ای نسخ قاموس علی معتقه و در برخی دیگر معتفیه آمده است . (از اقرب الموارد).
-
آزادکرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āzādkard آزادکرده؛ آزادشده: ◻︎ من آزاد آزادکردان اویم / که بندهست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو: ۳۳۷).
-
آزادشده
لغتنامه دهخدا
آزادشده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عتیق . معتق . آزادکرده . مَولی .
-
مویهبة
لغتنامه دهخدا
مویهبة. [ م ُ وَ هَِ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از غلامان آزادکرده ٔ پیغامبر صلوات اﷲعلیه . نام یکی از موالی رسول (ص ). (یادداشت مؤلف ).
-
منفلت
لغتنامه دهخدا
منفلت . [ م ُ ف َ ل ِ ] (ع ص ) آزادکرده شده و رهاکرده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به انفلات شود.
-
ناقط
لغتنامه دهخدا
ناقط. [ ق ِ ] (ع ص ) نقیط. بنده ٔآزادکرده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بنده ای که آن را بنده ای آزاد آزاد کرده باشد. (ناظم الاطباء). مولی المولی . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). عبدالعبد. (المنجد). بنده ٔ آزاد و آزادکرده . (آنندراج ).
-
افلح
لغتنامه دهخدا
افلح . [ اَ ل َ ] (اِخ ) آزادکرده ٔ فخر کائنات (پیمبر ص ) و یکی از صحابه ٔ او است . برخی گویند آزادکرده ٔ ام سلمه است . وی از روات است که روایاتی از او نقل شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ) : گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی بگذارشان بهم که نه افلح ن...
-
نقیط
لغتنامه دهخدا
نقیط. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) بنده ٔ آزادکرده . (منتهی الارب ). مولی المولی . (اقرب الموارد). بنده ای که شخص آزادشده آزاد کند. (ناظم الاطباء).
-
صبیح
لغتنامه دهخدا
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ٔ سعیدبن العاص اموی است . او هنگام تدارک سفر بدر بیمار شد و پیغمبرابوسلمةبن عبدالاسد را فرمود که بر شتر او نشست و درغزوات دیگر خود وی حاضر بود. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
آزادکرد
لغتنامه دهخدا
آزادکرد. [ ک َ ] (ن مف مرکب ) آزادکرده . آزادشده . عتیق . معتق . محرّر. مولی : همه گفتند ما فرمان توکنیم و بنده و آزادکرد تو باشیم . (تاریخ سیستان ).من آزاد آزادکردان اویم که بنده ست چو من هزاران هزارش .ناصرخسرو.
-
شرع پذیر
لغتنامه دهخدا
شرع پذیر. [ ش َ پ َ ] (ن مف مرکب ) مقبول و پذیرفته ٔ شریعت . که در شرع روا باشد و پذیرفته آید. مشروع : خر آزادکرده را قربان نکنم زآنکه نیست شرع پذیر.سوزنی .