کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزادکرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آزادکرد
/'āzādkard/
معنی
آزادکرده؛ آزادشده: ◻︎ من آزاد آزادکردان اویم / که بندهست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو: ۳۳۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزادکرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āzādkard آزادکرده؛ آزادشده: ◻︎ من آزاد آزادکردان اویم / که بندهست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو: ۳۳۷).
-
آزادکرد
لغتنامه دهخدا
آزادکرد. [ ک َ ] (ن مف مرکب ) آزادکرده . آزادشده . عتیق . معتق . محرّر. مولی : همه گفتند ما فرمان توکنیم و بنده و آزادکرد تو باشیم . (تاریخ سیستان ).من آزاد آزادکردان اویم که بنده ست چو من هزاران هزارش .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
دهقانی
لغتنامه دهخدا
دهقانی . [ دِ ] (حامص ) دهقان بودن . ایرانی نژاد وخداوند آب و ملک بودن . || زراعت و فلاحت و کشاورزی . (ناظم الاطباء). زراعت کردن . (آنندراج ). صفت و شغل دهقان . داشتن ده و مزرعه و باغ و آبادی . (از یادداشت مؤلف ) : اندرین تنگی بی راحت بنشسته خالی از...