کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آره بابا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آره بابا
لهجه و گویش تهرانی
بله
-
واژههای مشابه
-
اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ار› 'arre وسیلهای با تیغۀ نازک فلزی دندانهدار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات، و مانندِ آن به کار میرود.
-
اره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِّ) (اِ.) ابزاری است برای بریدن چوب یا فلز که از آهن و به شکل تیغة بلند و باریک و دندانه دار و تیز ساخته شده است . ؛ ~دادن و تیشه گرفتن کنایه از: بگومگو کردن ، کلنجار رفتن .
-
اره
فرهنگ فارسی معین
زبان (اَ رُِ. زَ) (ص مر.) 1 - تیززبان ، زبان - دراز. 2 - بهتان گوی .
-
اره
لغتنامه دهخدا
اره . [ اَ رَ / رِ / اَرْ رَ / رِ ] (اِ) ابزاری درودگران را از آهن بشکل تیغه ای بلند و باریک که دسته ای چوبین دارد و یک لبه ٔ آن دندانه دار و تیز است که در بریدن چوب و آهن و جز آن بکار رود. و به تازی منشار خوانند. (صحاح الفرس ). یوسه . منشار. مِقطل ....
-
اره
لغتنامه دهخدا
اره . [ اِ رَ ] (ع اِ) آتش یا آتشدان یا برافروختگی آتش یا شدت آن . (منتهی الارب ). آتشکده . || گوشت خشک . (منتهی الارب ). گوشت خشک کرده شده به آفتاب . || گوشت اندک بریان کرده . || گوشت که در سرکه یک جوش داده در سفر همراه برند. (منتهی الارب ). ج ، اِر...
-
اره
دیکشنری فارسی به عربی
منشار
-
kerfless sawing
ارّهکشی بیارّهخور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ارّهکشی چوب بدون ایجاد ارّهخور
-
board splitter, reviving knife, spreader wheel
گوۀ ارّه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ورقهای فولادی با شکل مشخص که شکاف ارّهخور را هنگام ارّه کردن باز نگه میدارد
-
فاطمه اره
لغتنامه دهخدا
فاطمه اره . [ طِ م َ / م ِ اَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زنی سخت بی شرم . (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه است برای زنانی که حرمت خود و دیگران را نگه ندارند و سخنانشان نیش دار باشد. اصلاً «فاطمه ارّه » نام یکی از قهرمانان هزارویکشب یعنی زن معروف پینه دوز بغدا...
-
اره کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'arrekeš کسی که پیشهاش بریدن چوب، تخته، یا تنۀ درخت با اره است.
-
اره کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'arrekeši شغل و عمل ارهکش.
-
اره گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] 'arregar کسی که اره میسازد؛ ارهساز.
-
اره ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'arremāhi نوعی سفرهماهی با جثۀ بزرگ و پوزۀ دراز شبیه ارۀ دودَم.