کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرمیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آرمیدن
/'āramidan/
معنی
۱. آرام گرفتن؛ آرام شدن؛ آسودن؛ آسوده شدن؛ آرامش یافتن.
۲. خوابیدن؛ کم شدن؛ از جوشوخروش افتادن؛ آزاد شدن؛ رهایی یافتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مقاربت
۲. آرامیدن، آسودن، خفتن، غنودن
فعل
بن گذشته: آرمید
بن حال: آرام
دیکشنری
calm, couch, lounge, nestle, relax
-
جستوجوی دقیق
-
آرمیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مقاربت ۲. آرامیدن، آسودن، خفتن، غنودن
-
آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آرامیدن، آرمدن، ارمیدن› 'āramidan ۱. آرام گرفتن؛ آرام شدن؛ آسودن؛ آسوده شدن؛ آرامش یافتن.۲. خوابیدن؛ کم شدن؛ از جوشوخروش افتادن؛ آزاد شدن؛ رهایی یافتن.
-
آرمیدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ دَ) (مص ل .) نک آرامیدن .
-
آرمیدن
لغتنامه دهخدا
آرمیدن . [ رَ دَ ] (مص ) (شاید از: آ، ادات نفی و سلب + رمیدن ) آرامیدن . سکون . رکون . آرام شدن . استراحت . مستریح شدن . راحت یافتن . آسوده شدن . بیاسودن . آسودن . استقرار. قرار. آسایش . اِتّداع . انمهلال . خفتن . آرام گرفتن . قرار گرفتن . بی جنبش شد...
-
واژههای مشابه
-
ارمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'armidan = آرمیدن
-
ارمیدن
لغتنامه دهخدا
ارمیدن . [ اَ دَ ] (مص ) مخفف آرمیدن . قرار گرفتن . ساکن شدن . (برهان در کلمه ٔ ارمید). رجوع به آرمیدن شود.
-
ارمیدن
دیکشنری فارسی به عربی
استراحة , راحة
-
واژههای همآوا
-
ارمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'armidan = آرمیدن
-
ارمیدن
لغتنامه دهخدا
ارمیدن . [ اَ دَ ] (مص ) مخفف آرمیدن . قرار گرفتن . ساکن شدن . (برهان در کلمه ٔ ارمید). رجوع به آرمیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
آرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) 'ārāmidan = آرمیدن
-
نیارمیدن
لغتنامه دهخدا
نیارمیدن . [ ن َ رَ دَ ] (مص منفی ) نیارامیدن . مقابل آرمیدن . رجوع به آرمیدن شود.
-
بازآرمیدن
لغتنامه دهخدا
بازآرمیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) آرمیدن . آسودن . استراحت کردن . رجوع به آرمیدن شود.