کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرد و شیره و روغن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرد و شیره و روغن
فرهنگ گنجواژه
مواد خوردنی.
-
واژههای مشابه
-
ارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: ordre] 'ord = 〈 ارد دادن〈 ارد دادن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. دستور دادن؛ امر کردن؛ فرمان دادن.۲. سفارش غذا دادن.
-
ارد
فرهنگ فارسی معین
(اُ رْ) [ انگ . ] (اِ.) فرمان ، دستور ؛ ~ کسی را خواندن به حرف کسی اهمیت دادن ، فرمان کسی را انجام دادن .
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) کوره ایست بفارس ، کرسی آن تیمارستان است . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قرای فوشنج است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ رَدد ] (ع ن تف ) نافعتر. (آنندراج ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اُ رَ ] (اِخ ) بیست وپنجم از هر ماه شمسی . (شمس اللغات ). رجوع به اَرْد شود.
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اُ رُ ] (اِخ ) مدائی (مادی ). سکه ای از همدان بدست آمده متعلق بعهد اشکانی بنام اُرد مدائی . (ایران باستان ص 2680).
-
ارد
دیکشنری عربی به فارسی
طلب کردن , پيگردي کردن
-
اُرْد
لهجه و گویش گنابادی
ord در گویش گنابادی یعنی جنگجو طلبیدن ، مبارز طلبیدن ، مهلت دهی
-
اَرِدْ
لهجه و گویش گنابادی
ared در گویش گنابادی یعنی بیاورد ، پس دهد
-
اَرْد
لهجه و گویش گنابادی
ard در گویش گنابادی (گبری) یعنی فرمانده اردو ، سرلشکر ، رئیس جنگجویان
-
اِرَدَ
لهجه و گویش گنابادی
erada در گویش گنابادی یعنی توان ، نیرو
-
ارد
دیکشنری فارسی به عربی
طحين