کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آردل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آردل
/'ārdel/
معنی
= آردال
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
فرمان بر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آردل
فرهنگ واژههای سره
فرمان بر
-
آردل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] (نظامی) [منسوخ] 'ārdel = آردال
-
آردل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ تُر. ] ( اِ.) فراش ، مأمور اجراء.
-
آردل
لغتنامه دهخدا
آردل . [ دَ ] (اِخ ) نام راهی است در بختیاری که تا مالمیر بسیارتنگ است و برای عبور صعب و قلعه ٔ چغاخور نزدیک 700 گز از آردل ارتفاع دارد. و اهل محل ّ اَردَل گویند.
-
آردل
لغتنامه دهخدا
آردل . [ دِ ] (اِ) فراشی که برای خواندن و احضار سپاهیان یا گناهکاران و یا مدعی علیهم فرستادندی .- آردل بی چوب ؛ کنایه از بول است آنگاه که تنگ گیرد کسی را.
-
آردل
واژهنامه آزاد
خدمتگذار . مامور اجراء . مزدور . گماشته
-
واژههای مشابه
-
اردل
فرهنگ فارسی معین
(اَ دِ) ( اِ.) نک آردل .
-
اردل
لغتنامه دهخدا
اردل . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام قصبه ای بجنوب غربی ده کرد (شهر کرد). || ناحیه ای در کوهستانهای بختیاری در جنوب شرقی کاج . || از نواحی مازندران . رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 129 شود.
-
اردل
لغتنامه دهخدا
اردل . [ اُ دَ ] (اِخ ) اُردال . رجوع بطایفه ٔ شیبانی شود.
-
آردل باشی
لغتنامه دهخدا
آردل باشی . [ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس آردِلان .
-
آردل تیک آراز
واژهنامه آزاد
جادۀ بختیاری شجاع، جادۀ محلی ترکی.
-
واژههای همآوا
-
عردل
لغتنامه دهخدا
عردل . [ ع َ دَ ] (ع ص ) سخت درشت و درازقامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اردل
فرهنگ فارسی معین
(اَ دِ) ( اِ.) نک آردل .