کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرداله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آرداله
/'ārdāle/
معنی
= آردهاله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرداله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārdāle = آردهاله
-
واژههای مشابه
-
آردآله
لغتنامه دهخدا
آردآله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آردهاله . سخینه . (ربنجنی ).
-
واژههای همآوا
-
آردآله
لغتنامه دهخدا
آردآله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آردهاله . سخینه . (ربنجنی ).
-
جستوجو در متن
-
وخیفة
لغتنامه دهخدا
وخیفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) لعاب خطمی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).آرداله ٔ جامه و پینووا. ج ، وخائف . (مهذب الاسماء).
-
آردهاله
لغتنامه دهخدا
آردهاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) (از: آرد، دقیق + اهاله ٔ عربی ، روغن و چربو) کاچی . حریره ٔ آردی . (زمخشری ). اوماج . (صراح ). سخینه . (صراح ) (زمخشری ). بلماق . بولماج . آرددوله . آردتوله . آرداله . (مهذب الاسماء). اَردوله .
-
اردهاله
لغتنامه دهخدا
اردهاله .[ اَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) طعامی است مانند کاچی که در ایام قحط از آرد پزند و او را تاله و ارتاله و ارداله نیز گویند و بعربی سخینه گویند. بیشتر مردم فقیر میخورند. (شمس اللغات ). آردهاله . آردوله . اردوله .