کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرای
لغتنامه دهخدا
آرای . (نف مرخم ) مانند آرا در اسماء مرکبه به معنی آراینده آید و کلمه ٔ مرکّبه معنی وصفی دهد، چون :انجمن آرای ، بت آرای ، بزم آرای ، پیکرآرای ، جهان آرای ، چمن آرای ، خاطرآرای ، خودآرای ، دست آرای ، دل آرای ، رزم آرای ، سخن آرای ، شهرآرای ، صدرآرای ،...
-
واژههای مشابه
-
عروس آرای
لغتنامه دهخدا
عروس آرای . [ ع َ ] (نف مرکب ) عروس آرا. عروس آراینده . آنکه عروس را بیاراید و زینت دهد. مشّاطه . (دهار). ماشطة : که تو باغبان سروپیرایی و مشاطه ٔ عروس آرایی . (سندبادنامه ص 23).
-
گلشن آرای
لغتنامه دهخدا
گلشن آرای . [ گ ُ ش َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). || سخت سرخ . حنایی روشن . سرخ همچون گل گلستان : چو بشنید پرویز برپای خاست یکی جام می گلشن آرای خواست که بود اندر آن جام یک من نبیدبه یک دم می روشن اندرکشید.فردوسی .
-
گوش آرای
لغتنامه دهخدا
گوش آرای . (نف مرکب ) آراینده ٔ گوش . زینت دهنده ٔ گوش . گوش آراینده . || به معنی گوش سرای باشد. کسی را گویند که هرچه بگویی بشنود و نیک فهم کند. (اوبهی ).
-
گیتی آرای
لغتنامه دهخدا
گیتی آرای . (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ گیتی . عالم آرای . (ناظم الاطباء) : سپهری برین گونه برپای کردشب و روز را گیتی آرای کرد. فردوسی .ای بار خدای گیتی آرای بربنده ٔ پیر خود ببخشای . سعدی . || خداوند و خالق گیتی . (آنندراج ) (بهارعجم ). || از اوصاف پاد...
-
دلآرای
فرهنگ نامها
(تلفظ: del ārāy) (= دل آرا) ، ← دل آرا .
-
نظم آرای
لغتنامه دهخدا
نظم آرای . [ ن َ ] (نف مرکب ) شاعر. نظم آرا : مرا به هجو مترسان چنین ز دورادوراگر برابر من شاعری و نظم آرای . سوزنی .رجوع به مدخل قبل شود.
-
نکته آرای
لغتنامه دهخدا
نکته آرای . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته آرا. رجوع به نکته آرا شود.
-
عبارت آرای
لغتنامه دهخدا
عبارت آرای . [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) ترتیب دهنده ٔ عبارت و آرایش کننده ٔ سخن . (ناظم الاطباء).
-
swing vote, floating vote
آرای سرگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] آرایی که تا روز انتخابات قطعی نیست و بدون توجه به وابستگی حزبی به نامزدهای مختلف داده میشود
-
popular vote
آرای عمومی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] رأی مردم در انتخابات عمومی
-
جهان آرای
لغتنامه دهخدا
جهان آرای . [ ج َ ] (نف مرکب ) جهان آرا. جهان آراینده . آرایش کننده ٔ جهان : امیر عالم عادل محمد محمودخدایگان جهان خسرو جهان آرای . فرخی .ای جهان آرای شاهی کز تو خواهد روز رزم پیل آشفته امان و شیر شرزه زینهار. فرخی .چون جهان آرای دیدم روی توچشم از رو...
-
تخت آرای
لغتنامه دهخدا
تخت آرای . [ ت َ ] (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ تخت . که تخت آراید. که موجب زینت تخت شاهی شود : چو تخت آرای شد طرف کلاهش ز شادی تاج سر میخواند شاهش .نظامی .
-
رزم آرای
لغتنامه دهخدا
رزم آرای . [ رَ ] (نف مرکب ) رزم آرا. پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین ). هنرمند در نبرد و جنگ . که در رزم ماهر باشد. رزم آزموده . آرایش دهنده ٔ جنگ : به مجلس ملک جنگجوی رزم آرای به مجلس ملک شیرگیر شهرستان . فرخی .که ای فرزانه شاهان و...