کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرامپزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صابون پزی
لغتنامه دهخدا
صابون پزی . [بوم ْ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پختن صابون : آن دیگ لب شکسته ٔ صابون پزی ز من و آن چمچه ٔ هریسه و حلوا ازآن ِ تو.وحشی .
-
قابلمه پزی
لغتنامه دهخدا
قابلمه پزی . [ ل َ م َ / م ِ پ َ ] (حامص مرکب ) شغل کسی که در قابلمه غذا میپزد. قابلمه پختن .
-
کاشی پزی
لغتنامه دهخدا
کاشی پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) شغل کاشی پز. || (اِ مرکب ) محل کاشی پختن یا محل فروش آن .
-
فرنی پزی
لغتنامه دهخدا
فرنی پزی . [ ف ِ پ َ ] (حامص مرکب ) پختن فرنی . || (اِ مرکب ) دکانی که در آنجا فرنی پزند و فروشند.
-
نان پزی
لغتنامه دهخدا
نان پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) نانوائی . خبازی . نان پختن . || نان فروشی . (ناظم الاطباء).
-
مزدی پزی
لغتنامه دهخدا
مزدی پزی .[ م ُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مزدی پز. || (اِ مرکب ) دکان مزدی پز. و رجوع به مزدی پز شود.
-
لواش پزی
لغتنامه دهخدا
لواش پزی . [ ل َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل لواش پز. || (اِ مرکب )جای پختن لواش . دکان که در آن نان لواش پخته شود.
-
چای پزی
لغتنامه دهخدا
چای پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) قهوه چی گری . چای چی گری . چای دهی . چای فروشی .
-
خاصه پزی
لغتنامه دهخدا
خاصه پزی . [ خاص ْ ص َ / ص ِ پ َ ] (حامص مرکب ) دکان خبازی که نان از جنس بهتر و با قیمت گران تر می پزد.
-
خانه پزی
لغتنامه دهخدا
خانه پزی . [ ن َ / ن ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پختن در خانه . مقابل بیرون پزی . || (ص نسبی ) مأکولی که در خانه پخته میشود. چون : شیرینی خانه پزی یعنی شیرینی ای که در خانه پخته شده است .
-
خشکه پزی
لغتنامه دهخدا
خشکه پزی . [ خ ُ ک َ / ک ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دکانی که در آن نان روغنی و نان دوالکه پزند. (یادداشت بخط مؤلف ). || (حامص مرکب ) عمل پختن نان روغنی و نان دوالکه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشت پزی
لغتنامه دهخدا
خشت پزی . [ خ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) آجرپزی . آجرسازی . (از ناظم الاطباء) : بروزگار زمستان کندت سیمگری بروزگار حزیران کندت خشت پزی .منوچهری .
-
خرده پزی
لغتنامه دهخدا
خرده پزی . [ خ ُ دَ / دِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل نانوای خرده پز. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوراک پزی
لغتنامه دهخدا
خوراک پزی . [ خوَ / خ ُ پ َ ] (حامص مرکب ) غذاپزی . آشپزی . طباخی . (یادداشت بخط مؤلف ).- چراغ خوراک پزی ؛ چراغهایی که برای پختن غذا بکار می رود.
-
خوردی پزی
لغتنامه دهخدا
خوردی پزی . [ خوَرْ / خُرْ پ َ ] (حامص مرکب ) آشپزی . طباخی . خوراک پزی . || دیزی پزی . خوردی فروشی . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دکان خوردی پزی .