کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرامپزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارام
لغتنامه دهخدا
ارام . [ اَ] (اِخ ) مملکتی در نزدیکی شام عبرانیان . این نام رابهمه ٔ ممالکی که در شمال فلسطین واقع بود اطلاق میکردند که شرقاً از دجله امتداد یافته به بحرالاوسط میرسید، و از شمال نیز بسلسله ٔ کوههای تاروس ممتد بود، در این صورت شامل الجزیره که عبرانیان...
-
ارام
دیکشنری فارسی به عربی
ابله , باسيفيکي , رزين , سلمي , صامت , صمة , عديم العاطفة , قليل الکلام , لطيف , ما زال , معتدل , هادي , هدوء
-
کباب پزی
لغتنامه دهخدا
کباب پزی . [ ک َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کباب پز.پختن کباب . || (اِ مرکب ) دکان کباب پزی .
-
کلوچه پزی
لغتنامه دهخدا
کلوچه پزی . [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) کار و شغل کلوچه پز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل کلوچه پز. || (اِ مرکب ) دکان کلوچه پز. جایی که در آن کلوچه پزند و فروشند و رجوع به کلوچه و کلوچه پز شود.
-
کماج پزی
لغتنامه دهخدا
کماج پزی . [ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کماج پز. || (اِ مرکب ) دکان کماج پز. جایی که کماج پزند.
-
کله پزی
لغتنامه دهخدا
کله پزی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود. || (اِ مرکب ) دکان کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود.
-
کلیچه پزی
لغتنامه دهخدا
کلیچه پزی . [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کلیچه پز. شغل کلیچه پز. و رجوع به کلیچه شود. || (اِ مرکب ) دکان کلیچه پز. جایی که کلیچه پزند.
-
گنده پزی
لغتنامه دهخدا
گنده پزی . [ گ َ دَ / دِ پ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل گنده پز. رجوع به گنده پز شود.
-
گچ پزی
لغتنامه دهخدا
گچ پزی . [ گ َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچ پز. گچ پختن . || (اِ مرکب ) کوره ٔ گچ پزی . کوره ٔ پختن سنگ گچ .
-
کول پزی
لغتنامه دهخدا
کول پزی . [ ک َ وَ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کول پز. رجوع به کول پز و کول شود. || (اِ مرکب ) کوره یا جایی که کول پزند.
-
کوره پزی
لغتنامه دهخدا
کوره پزی . [ رَ / رِ پ َ ] (حامص مرکب ) کار و عمل کوره پز. و رجوع به کوره ، کوره پز و کوره پزخانه شود.
-
گرده پزی
لغتنامه دهخدا
گرده پزی . [ گ ِ دَ / دِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پختن نان گرد. رجوع به گرده پز شود.
-
semicure
نیمپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پخت اولیۀ محصول یا بخشی از آن
-
baking 2, stoving
کورهپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] خشک کردن و سخت کردن مادۀ پوششی بهکمک گرما
-
سفال پزی
لغتنامه دهخدا
سفال پزی . [ س ُ / س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) فخاری . کوزه گری .