کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آراض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آراض
لغتنامه دهخدا
آراض . (ع اِ) ج ِ اَرض .
-
واژههای مشابه
-
اراض
لغتنامه دهخدا
اراض . [ اِ ] (ع ص ، اِ) پهنایان و فراخان . (منتهی الارب ). || (اِ) بساط سطبر از پشم گوسپند باشد یا از پشم شتر. (منتهی الارب ). بساطی سطبرکه از موی یا پشم بافند. شادروان . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
عراز
لغتنامه دهخدا
عراز. [ ع ِ ] (ع مص ) معارزة. با همدیگر ستیهیدن . || دور دور یک جانب بودن . || خلاف کردن و با هم خشم گرفتن . || گرفته و ترنجیده گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
عراز
لغتنامه دهخدا
عراز. [ ع ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارز. (از اقرب الموارد). غیبت کنندگان . (منتهی الارب ). غیبت کنندگان از مردم . (ناظم الاطباء).
-
عراز
لغتنامه دهخدا
عراز. [ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عراض
لغتنامه دهخدا
عراض . [ ع ِ ] (ع اِ) داغی یا خطی است پهناور. (از اقرب الموارد). || سرین ستور. (منتهی الارب ). || آهنی است که سم شتر را به وی داغ کنند تا اثر وی شناخته شود. || کرانه . (منتهی الارب ). || نیزه . || ابر با رعد و برق . (مهذب الاسماء). || شکاف . (اقرب ال...
-
عراض
لغتنامه دهخدا
عراض . [ ع ُ ] (ع اِ) ارمغان و آنچه به اهل فرستند. (منتهی الارب ). تحفه و هدایا. (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). || آنچه خواربار کن اول پیش کند تا در خواربار او رغبت نمایند. ج ، عراضات .
-
عراض
لغتنامه دهخدا
عراض . [ ع ُ] (ع ص ) پهناور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
آراز
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārāz) (ترکی) ارس ؛ (در اعلام) قهرمان منسوب به طایفهی آس . + ن.ک.آراس.
-
اراز
لغتنامه دهخدا
اراز. [ اَ ] (اِخ ) (رود...) رود آمل . (ایران باستان ص 2216).
-
اراض
لغتنامه دهخدا
اراض . [ اِ ] (ع ص ، اِ) پهنایان و فراخان . (منتهی الارب ). || (اِ) بساط سطبر از پشم گوسپند باشد یا از پشم شتر. (منتهی الارب ). بساطی سطبرکه از موی یا پشم بافند. شادروان . (مهذب الاسماء).
-
اراظ
لغتنامه دهخدا
اراظ. [ اَ ] (اِخ ) نصر گوید: موضعی است ظاهراً در حجاز و یاقوت گوید من در آن شک دارم و تصور میکنم غلط باشد. (معجم البلدان ).
-
اَراز
لهجه و گویش گنابادی
araz در گویش گنابادی یعنی ترسیدن ، شوکه شدن ، وحشت ، غافلگیر شدن