کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذرنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آذرنگی
/'āzarangi/
معنی
به رنگ آتش؛ سرخرنگ: ◻︎ سیه را سرخ چون کرد آذرنگی / چو بالای سیاهی نیست رنگی؟ (نظامی۱۴: ۱۳۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آذرنگ) 'āzarangi به رنگ آتش؛ سرخرنگ: ◻︎ سیه را سرخ چون کرد آذرنگی / چو بالای سیاهی نیست رنگی؟ (نظامی۱۴: ۱۳۵).
-
آذرنگی
لغتنامه دهخدا
آذرنگی . [ ذَ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به آذرنگ . || آتشی . برنگ آتش : سیه را سرخ چون کردآذرنگی چو بالای سیاهی نیست رنگی .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
سیاهی
لغتنامه دهخدا
سیاهی . (حامص ) مقابل سفیدی . سیاه . (از آنندراج ) : بعشق اندر نهیبی زین بتر نیست سیاهی را ز پس رنگی دگر نیست . (ویس و رامین ).حسنک ... جبه ای داشت حبری رنگ با سیاهی میزد. (تاریخ بیهقی ).بر سیاهی سنگ اگر زرت سپید آید نه سرخ زآن سپیدی دان سیاهی روی دی...