کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذرمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذرمه
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzar mah) (= آذرماه) ، ← آذرماه .
-
آذرمه
لغتنامه دهخدا
آذرمه . [ ذَ م َه ْ ] (اِ مرکب ) آذرماه : وآن پرّ نگارینْش بر او بازنبندندتا آذرمه بگذرد و آید آذار. منوچهری .دست آذرمه از کمان هواتیرها زد چو ناوک دلدوز.ازرقی .
-
واژههای مشابه
-
اذرمة
لغتنامه دهخدا
اذرمة. [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) از دیار ربیعه ، قریه ایست قدیم و آنرا حسن بن عمربن الخطاب التغلبی از صاحب وی بستد و قصری آنجا بکرد و آنرا استوار ساخت . احمدبن الطیب السرخسی الفیلسوف در کتاب خویش از رحلت معتضد برملة بحرب خمارویةبن احمدبن طولون یاد کند و س...
-
جستوجو در متن
-
اذرم
لغتنامه دهخدا
اذرم . [ اَ ذَ ] (اِخ ) رجوع به اذرمة و اذرمی شود.
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ م َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : ویمه ، میمه ، اذرمه . (یادداشت مؤلف ).
-
آذرماه
لغتنامه دهخدا
آذرماه . [ ذَ ] (اِ مرکب ) آذرمه . نام ماه نهم از ماههای شمسی . نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد. (نوروزنامه ). و مطابق است با تشرین ثانی . || آذرماه رومی یا سریانی مطابق است با فروردین ماه جلالی .
-
اذرمی
لغتنامه دهخدا
اذرمی . [ اَ رَ می ی ] (ص نسبی ) سمعانی آرد: الاَّذرمی بمدالالف و فتح الدال المعجمة و سکون الراءو فی آخرها المیم هذه النسبة الی اذرم و ظنی انها من قری اذنة بلدة من الثغر، منها ابوعبدالرحمن عبداﷲبن محمدبن اسحق الاذرمی . (انساب ص 14). و بقول یاقوت وی د...
-
آذار
لغتنامه دهخدا
آذار. (اِ) ماه اول بهار سریانی . (السامی فی الاسامی ). ماه هفتم از سالهای سریانی است میان شباط و نیسان که ابتدای سال از ایلول ماه اول خزان باشد. نام ماه اول بهار است از سال رومیان و بودن آفتاب در برج حوت . (برهان قاطع) : ابر آذاری برآمد باد نوروزی وز...
-
هور
لغتنامه دهخدا
هور. (اِ) نامی است از نامهای آفتاب . (برهان ). خور. خورشید. شمس . شارق .ذکاء. شید. بیضا. سور (سانسکریت ). مهر : خداوند ماه و خداوند هورخداوند روز و خداوند زور. فردوسی .به نیروی یزدان که او داد زوربلند آفریننده ٔ ماه و هور. فردوسی .بدان گهی که هور قیر...
-
نگارین
لغتنامه دهخدا
نگارین . [ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نگار. (آنندراج ). || زیبا چون نگار. چون بت . (یادداشت مؤلف ). آراسته . شاداب و خوش آب ورنگ : به خبر دادن نوروز نگارین سوی میرسیصدوشست شبانروز همی تاخت به راه . فرخی .به برگ سبز چنان شادمانه بود درخت که من به روی ن...
-
جزیره
لغتنامه دهخدا
جزیره . [ ج َ رَ ] (اِخ ) که آنرا جزیره ٔ اقور و جزیره ٔ قور و اقلیم اقور نیز گویند، عرب به بین النهرین علیا اطلاق میکردند. مؤلف بلدان الخلافة الشرقیه آرد: اعراب بلاد بین النهرین علیا را جزیره می نامیدند، زیرا آبهای دجله و فرات علیا جلگه های آنجا را...
-
گذشتن
لغتنامه دهخدا
گذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص ) ذهاب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). عبره کردن . مرور. رفتن . مضی . مر. ممر. خطور کردن . گذر کردن . گذشتن تیر از آنچه بدان آید. نفاذ. نفوذ. مضاء. مجاوزه . (ترجمان القرآن ): اجتیاز؛ گذشتن از جایی و رفتن و بریدن مسافت را.(منت...
-
ازرقی
لغتنامه دهخدا
ازرقی . [ اَ رَ ] (اِخ ) هروی ابوبکر زین الدین بن اسماعیل الورّاق الازرقی الهروی . پدر وی اسماعیل ورّاق معاصر فردوسی بود و فردوسی هنگام فرار از سلطان محمود غزنوی چون بهرات رسیدبخانه ٔ او نزول کرد و مدت ششماه در منزل او متواری بود. از بعض ابیات او معل...