کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذرفروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذرفروز
لغتنامه دهخدا
آذرفروز. [ ذَ ف ُ ] (اِ مرکب ) آتش افروز، و آن ظرفی سفالین است که بدان آتش را تیز کنند.
-
جستوجو در متن
-
آذرفزا
لغتنامه دهخدا
آذرفزا. [ ذَ ف َ ] (اِ مرکب ) آتش افروز. آذرفروز. آذرافزا. ظرفی سفالینه که مجاور آتش نیم افروخته نهند تیز کردن آنرا : نفس را بعذرم چو انگیز کردچو آذرفزا آتشم تیز کرد. رودکی .|| مقراضی که آتش بدان تند و تیز کنند. || (نف مرکب ) سادن و خادم آتشکده .
-
آتش افروز
لغتنامه دهخدا
آتش افروز. [ ت َ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) موقد و گیراننده و روشن کننده ٔ آتش : ظرافت آتش افروز جدایی است ادب آب حیات آشنایی است . ؟ || ظرفی سفالین بهیأت جمجمه ٔ آدمی که گویند از مخترعات جالینوس است و سوراخی تنگ دارد. و چون آن را درون آب فروبرند آب ...
-
مرغ
لغتنامه دهخدا
مرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری جثه هم داشته باشد و همچنین مور پردار را مرغ نگویند و پر شرط نیست و لهذا خفاش را که پرواز ا...