کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذربادگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذربادگان
لغتنامه دهخدا
آذربادگان . [ ذَ ] (اِخ ) نام آتشکده ای که در تبریز بوده است و معنی ترکیبی آن نگهدارنده و حافظ و خازن آتش است ، چه آذر به معنی آتش و بادگان به معنی نگهدارنده و خزانه دار و حفظکننده باشد. (از برهان قاطع) : اندر خلافت او [ عمر] اویس بن انیس القرنی به آ...
-
جستوجو در متن
-
شمال
لغتنامه دهخدا
شمال .[ ش ِ ] (اِخ ) آذربادگان . (آثارالباقیه ) (مفاتیح ).
-
آذربیجان
لغتنامه دهخدا
آذربیجان . [ ذَ ] (اِخ ) معرّب آذربادگان . (مفاتیح ).
-
خونه
لغتنامه دهخدا
خونه . [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد [ به آذربادگان ] با نعمت و آبادان و مردم بسیار. (حدود العالم ).
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) ابن انتونیوس رومی . پس از ارته و زده ٔ اول در آذربادگان حکومت کرده . (ایران نامه ج 3 ص 549).
-
اردان
لغتنامه دهخدا
اردان . [ ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ والقصص آنرا در ضمن نام های نواحی اقلیم خامس چنین یاد کند: و آذربادگان و ارمنیه و بردعه و اردان و اخلاط. و در اعلاق النفیسه ارزن ، اردن آمده . (مجمل التواریخ ص 480 متن و حاشیه ).
-
زنگان
لغتنامه دهخدا
زنگان . [ زَ ] (اِخ ) نام شهریست مابین قزوین و تبریز و آن را اردشیر بابکان بناکرده است و معرب آن زنجان است . (برهان ) (از غیاث ). شهری است و معرب آن زنجان است . (جهانگیری ). نام شهری است از ولایت آذربادگان و معرب آن زنجان است چون پنج بلوک بود آن را خ...
-
پهله
لغتنامه دهخدا
پهله . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) نامی است که اطلاق میشده است بر اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربادگان . (مفاتیح ). ولایت اصفهان و ری و دینور. (برهان ). نام مجموع پنج ناحیت اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان . (ابن المقفعاز ابن الندیم ). نام...
-
موقان
لغتنامه دهخدا
موقان . (اِخ ) مغان . (ناظم الاطباء). شهری است [به آذربادگان ] و مر او را ناحیتی است بر کران دریانهاده و اندر ناحیت موقان دو شهرک دیگر است که هم به موقان بازخوانند و از وی رودینه خیزد و دانکوهای خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم ). ولایتی...
-
نخچوان
لغتنامه دهخدا
نخچوان . [ ن َ چ ُ / ن َ چ َ ] (اِخ ) نخجوان . شهرکی است خرد [ از حدود آذربادگان ] خرم و با نعمت و مردم و خواسته و بازرگانان بسیار و از وی زیلوهای قالی و غیره و شلواربند و چوب بسیار خیزد. (حدود العالم ). شهری است از اقلیم پنجم به آذرآبادگان از بناهای...
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهر مرکزی شهرستان میانه ، واقع در 175هزارگزی جنوب خاوری تبریز و 21هزارگزی شمال پل معروف دختر (قزکورپوسی ، روی رودخانه ٔ سفیدرود) و کنار خاوری رود شهری واقع و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 47 درجه و 42 دقیقه و 45 ...
-
منبج
لغتنامه دهخدا
منبج . [ مَم ْ ب ِ ] (اِخ ) شهرکی است [ اندر ناحیت شام ] اندر بیابان استوار. (از حدودالعالم چ دانشگاه ص 170). نام موضعی در شام . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شهری بوده از اقلیم چهارم در میان حلب و فرات که آن را انوشیروان دادگر بنا کرده . در شاهد...
-
بتیاره
لغتنامه دهخدا
بتیاره . [ ب ِ رَ / رَ ] (اِ) هرچیز که مردمان آن را دشمن دارند و هر صورتی که در نظرها زشت و قبیح نماید. (برهان قاطع). هر چیز ترسناک که زشت و دلیر بر کس نماید. مهیب . چیزی که مردم آن را دشمن دارند. (صحاح الفرس ). پتیاره . هرچیز مهیب ومکروه که بی اختیا...
-
آذربایجان
لغتنامه دهخدا
آذربایجان . [ ذَ ] (اِخ ) (گویند این کلمه از آترپاتوس ، نام یکی از سرداران اسکندر مأخوذ است و صاحب معجم البلدان و بعض دیگر گفته اند که از لفظ آذر به معنی آتش و بادگان یا بایگان به معنی حافظ و خازن آمده است و معنی مجموع آن حافظالنار یا حافظ بیت النار...