کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذان الفار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آذان الفار
/'āzānolfār/
معنی
= مرزنگوش
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذان الفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'āzānolfār = مرزنگوش
-
آذان الفار
لغتنامه دهخدا
آذان الفار. [ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است برّی و بستانی . بستانی آن در کنار آبها و بیشه ها وسایه ها روید، برگش مایل بتدویر و شبیه بگوش موش و گیاهش بی ساق و بی گل و بر روی زمین پهن شود و شاخه های آن سه پهلوست و چون مالند بوی خیار از وی آید. و برّی ...
-
واژههای مشابه
-
اذان
فرهنگ واژههای سره
بانگ نماز
-
أَذَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
اعلام همگاني
-
اذان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (فقه) 'azān کلمات مخصوصی به زبان عربی که در ساعات معیّن برای فراخواندن مردم به نماز با آواز بلند ادا میشود.
-
اذان
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آگاه کردن ، خبر دادن . 2 - خبر دادن از وقت نماز.
-
اذان
لغتنامه دهخدا
اذان . [ اَ ] (اِخ ) (قریه ٔ...) آذان . قریه ایست بحوالی هرات . و خواجه ابوالولید احمدبن ابی الرجا بدانجا مدفون است . رجوع به حبط ج 1 ص 292 شود.
-
اذان
لغتنامه دهخدا
اذان . [ اَ ] (ع مص ) آگاهی . آگاهی دادن . آگاهانیدن . نِداء. اعلام . خبر کردن . خبر بگوش رساندن . || گوش بچیزی داشتن ، قوله تعالی : «و اَذِنَت ْ لِرَبِّها و حُقَّت ْ». (قرآن 2/84)؛ یعنی گوش داشته است امر پروردگار را و واجب است او را که گوش دارد امر ...
-
أذانَ
دیکشنری عربی به فارسی
محکوم کرد , تقبيح کرد , ابراز انزجار کرد , ابراز تنفر کرد , اظهار تنفر (انزجار) کرد
-
آذان الارنب
فرهنگ واژههای سره
خرگوشک، سگ زبان
-
آذان الارنب
لغتنامه دهخدا
آذان الارنب . [ نُل ْ اَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الارنب . گیاهی است برگش شبیه و پهن تر از برگ بارتنگ و آن نوعی از بارتنگ یعنی لسان الحمل است و آن را آذان الشّاة و آذان الغزال نیز گویند و بلغت بربری لصیقی خوانند، و بعضی گویند آذان الارنب خرگوشک فارسی...
-
آذان الثور
لغتنامه دهخدا
آذان الثور. [ نُث ْ ث َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را لسان الثور نیز گویند و فارسی آن گاوزبان است .
-
آذان الجدی
لغتنامه دهخدا
آذان الجدی . [ نُل ْ ج َدْی ْ ] (ع اِ مرکب ) لسان الحمل . (قاموس ). بارتنگ . بارهنگ . و بعضی لسان الحمل را جنسی شمرده اند که آذان الجدی نوع بزرگتر آن و آذان الارنب نوع کوچک آن است ، و صاحب تحفه گوید نوع بزرگ لسان الحمل است .
-
آذان الدب
لغتنامه دهخدا
آذان الدب . [ نُدْ دُب ب ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الدب . گیاهی است که عرب آن را بوصیر خواند. (قاموس ). و بیونانی آن راقُلومُس گویند و بعضی فارسی آن را خرگوش گفته اند.