کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذان الارنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آذان الفیل
لغتنامه دهخدا
آذان الفیل .[ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پیل گوش . فیل گوش . پیلغوش . فیلجوش . خبزالقرود. رجل العجل . آرن . (تحفه ). || آرن بزرگ . لوف الکبیر. شجرةالتّنین . دراقینون . || آرن جعده . لوف الجعده . || آرن قلقاس . قلقاس . (قاموس ). || آرن حیه . لوف الحیة. لوف ...
-
آذان القاضی
لغتنامه دهخدا
آذان القاضی . [ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اُذُن القاضی . سرةالارض . آذان القسیس . در الجزایر بدان اذن الشیخ گویند. و لاتینی آن قوطولیدون است ، بگفته ٔ بعضی نوعی از حی العالم است .
-
آذان القسیس
لغتنامه دهخدا
آذان القسیس . [ نُل ْ ق ِس ْ سی ] (ع اِ مرکب ) اُذُن القسیس .آذان القاضی . و صاحب تحفه گوید نوعی از ابرون است .
-
اذان گو
لغتنامه دهخدا
اذان گو. [ اَ ] (نف مرکب ) اذان گوی . مؤذن . آنکه اذان گوید.
-
موقع اذان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vaxd-e azun طاری: vaxd-e azun طامه ای: vaxd-e azun طرقی: vaxd-e azun کشه ای: vaxd-e azun نطنزی: vaxd-e azo(n)
-
جستوجو در متن
-
اذن الشاة
لغتنامه دهخدا
اذن الشاة.[ اُ ذُ نُش ْ شا ] (ع اِ مرکب ) آذان الارنب . آذان الشاة. رجوع به اذن الارنب و آذان الارنب و آذان الشاة شود.
-
اذن الارنب
لغتنامه دهخدا
اذن الارنب . [ اُ ذُ نُل ْ اَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) خرگوشک . لصف . (منتهی الارب ). لصیقی . آذان الغزال . آذان الشاة. آذان الأرنب . رجوع به آذان الارنب شود.
-
لصیقی
لغتنامه دهخدا
لصیقی . [ ل َ ] (اِ) آذان الارنب . آذان الشاة. آذان الغزال . حکیم مؤمن در تحفه گوید: آذان الدب نیز گویند. برگش شبیه به برگ بارتنگ و کوچکتر و درشت و ساقش به سطبری انگشتی و زیاده بر ذرعی و تخمش به قدر فندق و نخود و خاردار و بر جامه می چسبد و لصیقی از ...
-
خرگوشک
لغتنامه دهخدا
خرگوشک . [ خ َ ش َ ] (اِ مصغر) مصغر خرگوش یعنی خرگوش کوچک . (از ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ) (از برهان قاطع). || نام گیاهی است دوائی و قابض و دفع اسهال کند و آنرا بعربی آذان الارنب خوانند و آن نوعی از لسان الحمل است و بعضی گویند ...
-
مزمارالراعی
لغتنامه دهخدا
مزمارالراعی . [ م ِ رُرْ را ] (ع اِ مرکب ) گیاهی از تیره ٔ آلیسماسه و از راسته ٔ تک لپه ای ها که گونه ٔ بسیار فراوان آن در کنار آبهای آرام میروید.(از لاروس بزرگ ). مزمرالراعی . بر دو سلام . چوپان دو دوقو. قازایاغی . آذان العبد. آذان الارنب . زمارقهرة...
-
ضربان
لغتنامه دهخدا
ضربان . [ ض َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) تپش . جنبش سخت شریان . تپیدن . زدن . (آنندراج ) : دستور طبیب است که بشناسد شریان چون باضربان باشد و چون بی ضربانست چون با ضربانست کند قوت او کم ور کم نکند بیم خناق وخفقانست . منوچهری .|| درد ریش . (مهذب الاسماء). تیر...