کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
عدر
لغتنامه دهخدا
عدر. [ ع َ / ع ُ ] (ع اِمص ) دلیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (قطرالمحیط). || (ص ) باران سخت و بسیار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عدر
لغتنامه دهخدا
عدر. [ ع َ دَ ] (ع مص ) بسیارآب گردیدن جای . (اقرب الموارد) (از قطرالمحیط).
-
ادر
لغتنامه دهخدا
ادر. [ اَ دَ ] (ع مص ) به بیماری اُدرَه مبتلا شدن . بیماری ادره برآوردن کسی . دبه خایه شدن . به تناس مبتلا شدن . بادخایه شدن . مفتوق شدن .
-
ادر
لغتنامه دهخدا
ادر. [ اَ دَرر ] (ع ص ) درازخایه . (منتهی الارب ).
-
ادر
لغتنامه دهخدا
ادر. [ اُ دِ ] (اِخ ) رودی در آلمان که سرچشمه ٔ آن در سودت میباشد و از سیلزی و برسلو و فرانکفورت و شتتین گذرد و در بحر بالتیک ریزد. طول آن 864 هزار گز است .
-
ادر
لغتنامه دهخدا
ادر. [ اُ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آدر.
-
جستوجو در متن
-
وصایت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
رهبری کردن(ارکستر)() مدیر
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
اسب اموخته
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
نگهداری کردن از
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
وجه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
متمایل بودن به
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
گرایش داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
اعدام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر , نفذ