کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اَخیه
لهجه و گویش تهرانی
میخ حلقهدار طویله:زیر اخیه بردن=شکنجه کردن
-
جستوجو در متن
-
اواخی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَخیَّة و اَخیَة] [قدیمی] 'avāxi = اخیه
-
ادرون
لغتنامه دهخدا
ادرون . [ اِ رَ ] (ع اِ) آخیه . اخیه . || علف جای . ج ، اَدارین .
-
اواخی
لغتنامه دهخدا
اواخی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَخِیّه . (منتهی الارب ). رجوع به اخیه شود.
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . [ ری ی ] (ع اِ) آخیه . اَخیه . میخ آخور. (مهذب الاسماء). ستوربند. ج ، اواری ّ.
-
تأخیه
لغتنامه دهخدا
تأخیه . [ ت َءْ ی َ ] (ع مص ) ستور را اخیه ساختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اخیه ساختن برای چهارپایان . (منتهی الارب ): اخیت الدابة تأخیةً؛ اخیه ساختم برای آن ستور. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اخایا
لغتنامه دهخدا
اخایا. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَخیَّه .
-
رکاسة
لغتنامه دهخدا
رکاسة. [ رَس َ ] (ع اِ) رِکاسَة. چوبی سرکج یا رسن و مانند آن که در زمین نیک فروبرده شود مانند اخیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی سرکج و یا رسن و جز آن مانند اخیه که در زمین نیک فروبرند و ستور را بر آن بندند. (ناظم الاطباء). آنچه مانند اخیه در زمی...
-
ذواد
لغتنامه دهخدا
ذواد. [ ذَوْ وا ] (اِخ ) ابن محفوظ القریعی . روی عن اخیه روّاد.
-
اواخی
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ اَخیّه . 1 - طناب خیمه . 2 - عهد و حرمت .
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری . [ ] (ع اِ) آری ّ. اخیه که چهارپایان بدان بندند. معلف . آخر. آخور . میخ آخور. (دستور الاخوان ). ج ، اَواری ، اواری ّ.
-
آصره
لغتنامه دهخدا
آصره . [ ص ِ رَ ] (ع اِ) گرایش و مهر و مایه و وسیله ٔ نزدیکی از رحم و قرابت و خویشی وخویشاوندی و پیوند سببی و معروف و احسان و منت . || رسن کوتاه که بدان دامن خیمه را بمیخ استوار کنند. پاچه بند. آخیه . اَخیه . آری ّ. ج ، اَواصِر.
-
مؤری
لغتنامه دهخدا
مؤری . [ م ُ ءَرْ ری ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأریة. سازنده ٔ آریه یعنی اخیه برای چهارپایان . آنکه اخیه می سازد برای چهارپایان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سازنده ٔ آتشدان برای آتش . (از منتهی الارب ). || برافروزنده و بسیار مشتعل سازنده ٔ آت...
-
آریه
لغتنامه دهخدا
آریه . [ ری ی َ ] (ع اِ) (شاید از ریشه ٔ فارسی آرواره ) سوراخ که دندان در آن جای دارد. (بحرالجواهر). || آری ّ. آخیه که چهارپایان را بدان بندند. معلف . ج ، اواری .
-
مؤخی
لغتنامه دهخدا
مؤخی . [ م ُ ءَخ ْ خی ] (ع ص )نعت فاعلی از تأخیة. (از منتهی الارب ، ماده ٔ اخ ی ). آن که برای چهارپایان اخیه می سازد. (ناظم الاطباء).