کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
akhoond
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آخوند
-
منبری
لهجه و گویش تهرانی
آخوند
-
mullah
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملا، اخوند
-
دستاری
واژگان مترادف و متضاد
آخوند، شیخ، معمم
-
mullahs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاها، ملا، اخوند
-
ملا
لهجه و گویش تهرانی
آخوند، با سواد روحانی،دانشمند.
-
معمم
واژگان مترادف و متضاد
۱. دستاری، شیخ، آخوند، عمامهدار ≠ مکلا ۲. ریشسفید، محترم
-
مُلاّ
لهجه و گویش بختیاری
mollâ 1. ملاّ، آخوندِ مکتب، باسواد. 2.یهودىاى که بنا بر تجربه طبابت کند.
-
روحانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آخوند، کاتوزی، مجتهد، ملا ۲. روحی، معنوی، ملکوتی ≠ غیرروحانی ۳. جسمانی
-
ملا
واژگان مترادف و متضاد
۱. باسواد، تحصیلکرده، درسخوانده، عالم، فاضل ۲. آخوند، روحانی، شیخ ۳. مکتبدار ≠ امی، بیسواد، عامی
-
معمم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'ammam ۱. کسی که عمامه بر سر میگذارد؛ آخوند.۲. کسی که عوام برای امور خود به او رجوع کنند؛ بزرگ و مهتر قوم.
-
ملا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی: مولیٰ] mollā ۱. آخوند.۲. (صفت) [مجاز] درسخوانده؛ باسواد.۳. [منسوخ] مکتبدار؛ معلم.
-
کلم بسر
لغتنامه دهخدا
کلم بسر. [ ک َ ل َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) بمزاح یا تحقیر، کنایه از معمم . آخوند. دستاربند. مندیل بند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
شیخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. مراد، مرشد ۲. آخوند، معمم، ملا ۳. پیر، سالخورده، کهنسال، مسن ۴. امیر، پیشوا، قاید ≠ شاب
-
آقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مغولی] 'āqā ۱. عنوان احترامآمیز که هنگام خطاب به مردان اطلاق میشود یا پیش از نام آنان میآید.۲. [عامیانه] پدر؛ پدر بزرگ؛ شوهر؛ همسر زن؛ آخوند؛ ملا؛ شخص بزرگ و محترم.