کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخر کتل ناسخند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آخر الزمان
فرهنگ واژههای سره
پایان روزگار، سرانجام
-
آخر امر
فرهنگ واژههای سره
سرانجام
-
آخر زمان
فرهنگ واژههای سره
پایان روزگار، سرانجام
-
در آخر
فرهنگ واژههای سره
در پایان
-
دست آخر
فرهنگ واژههای سره
در پایان
-
هم آخر
لغتنامه دهخدا
هم آخر. [ هََ خ ُ ] (ص مرکب ) رجوع به هم آخور شود.
-
top crop
چین آخر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] غوزههای پنبه که در بخشهای زبرین ساقۀ گیاه میرویند و در پایان فصل چیده میشوند
-
libero 2, sweeper, sweeper back
دفاع آخر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در فوتبال، بازیکنی که پشت مدافعان بازی میکند و هیچ حریف خاصی را یارگیری نمیکند متـ . مدافع آخر
-
best and final offer, BAFO
پیشنهاد آخر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] آخرین پیشنهادی که در مذاکرات انعقاد پیمان یکی از دو طرف ارائه میدهد و اعلام میکند درصورت عدم پذیرش آن مذاکرات بینتیجه پایان خواهد یافت
-
خشک آخر
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (اِمر.) کنایه از: کسی که چیزی نداشته باشد.
-
آخر بیت
لغتنامه دهخدا
آخر بیت .[ خ ِ رِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قافیه .
-
آخر چرب
لغتنامه دهخدا
آخر چرب . [ خ ُ رِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخورِ چرب . نعمت فراوان . رفاه و فراوانی نعمت . رجوع به چرب آخر شود.
-
آخر خشک
لغتنامه دهخدا
آخر خشک . [ خ ُ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخورِ خشک . مقابل آخُرِ چرب .
-
آخر رحل
لغتنامه دهخدا
آخر رحل . [ خ ِ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنباله ٔ پالان که راکب بدان تکیه زند.
-
آخر رستم
لغتنامه دهخدا
آخر رستم . [ خ ُ رِ رُ ت َ ] (اِخ ) نام محلی بوده در نزدیکی ری : سلطان از انبط برفت و بدر ری به آخر رستم فرود آمد، عباس به اردهن گریخت . (راحةالصدور).