کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخرزمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آخرزمان
معنی
(خَ. زَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - دورة آخر. 2 - قسمت واپسین از دوران روزگار که به قیامت متصل گردد، آخرالزمان . 3 - مجازاً روزگاری که در آن حوادث نامعمول یا کارهای ناپسند زیاد روی می دهد. ؛ پیغمبر ~محمّد مصطفی (ص ).
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آخرزمان
فرهنگ فارسی معین
(خَ. زَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - دورة آخر. 2 - قسمت واپسین از دوران روزگار که به قیامت متصل گردد، آخرالزمان . 3 - مجازاً روزگاری که در آن حوادث نامعمول یا کارهای ناپسند زیاد روی می دهد. ؛ پیغمبر ~محمّد مصطفی (ص ).
-
آخرزمان
لغتنامه دهخدا
آخرزمان . [ خ ِ زَ ] (اِ مرکب ) آخرالزّمان . قسمت واپسین از دوران که بقیامت پیوندد : خواهم شدن بکوی مغان آستین فشان زین فتنه ها که دامن آخرزمان گرفت . حافظ.از آن زمان که فتنه ٔ چشمت بمن رسیدایمن ز شر فتنه ٔ آخرزمان شدم . حافظ.- پیغمبر آخرالزمان یا آخ...
-
واژههای همآوا
-
آخر زمان
فرهنگ واژههای سره
پایان روزگار، سرانجام
-
جستوجو در متن
-
آخرالزمان
لغتنامه دهخدا
آخرالزمان . [ خ ِ رُزْزَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به آخرزمان شود : تو فتنه ٔ آخرالزمانی من سعدی آخرالزمانم .سعدی .
-
رخنه بستن
لغتنامه دهخدا
رخنه بستن . [ رَ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سد کردن سوراخ . ترمیم کردن سر شکاف . مسدود کردن سوراخ و شکاف : مهدی آخرزمان شد کز درش رخنه ٔ آخرزمان بست آسمان . خاقانی .لیک نیارند به مکر و حیل بستن آن رخنه که آرد اجل .امیرخسرو دهلوی .
-
دیهیم بخش
لغتنامه دهخدا
دیهیم بخش . [دَ / دِ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ دیهیم : خسرو اقلیم گیر سرور دیهیم بخش مهدی آخرزمان داور روی زمین . خاقانی .رجوع به دیهیم شود.
-
مصطلم
لغتنامه دهخدا
مصطلم . [ م ُ طَ ل َ ] (ع ص ) از بیخ برکنده شده . که از بیخ و بن برکنده شده باشد. مستأصل : قابل انوار عدل قابض ارواح مال فتنه ٔ آخرزمان از کف او مصطلم .خاقانی .
-
محروس
لغتنامه دهخدا
محروس . [م َ ] (ع ص ) حراست شده . نگهبانی و پاسبانی شده . محفوظ. (ناظم الاطباء). نگاهداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نگهداشته شده : که چون رسولان را بر مراد بازگردانیده شود با ایشان باید که رسولان آن جانب محروس واقف مضمون گردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
-
نخستین
لغتنامه دهخدا
نخستین . [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص نسبی ) اولین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اول . پیشین . (فرهنگ نظام ). نخست . اول . (آنندراج ). مقابل پسین . اولی ̍. اولیه . اولی : آن روز نخستین که ملک جامه ش پوشیدبر کنگره ٔ کوشک بُدم من چو غلیواج . ابوالعباس عبا...
-
مفخر
لغتنامه دهخدا
مفخر. [ م َ خ َ ] (ع اِمص ) مصدر میمی است به معنی فخر و نازیدن به چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، فخر و نازش . (ناظم الاطباء) : ای تو را بر همه مهان منت ای تو را بر همه شهان مفخر. فرخی .دولت با تو گرفت صحبت دایم کرده ست از تو همیشه دولت م...
-
انتقال
لغتنامه دهخدا
انتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جایی بجایی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از جایی بجایی بگشتن . (از اقرب الموارد). از جایی بجایی رفتن . (غیاث اللغات ). از جایی بجایی رفتن و نقل نمودن .(آنندراج )....
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) کندی زیدبن حسن بن سعید بغدادی مقری نحوی . نامه ٔ دانشوران در ترجمه ٔ احوال او آرد: کنیتش ابوالیمن و از بزرگان علمای ادب و نحو است در علم قرائت و نحو و فنون ادبیه مهارت داشته ولادتش صباح روز چهار شنبه ٔ بیست و پنجم شهر ش...
-
لطیف الدین
لغتنامه دهخدا
لطیف الدین . [ ل َ فُدْ دی ] (اِخ ) زکی مراغه ای . لطیف جهان و افضل گیهان و اصل او از مراغه بود، اما مولد و منشاء او در کاشغر اتفاق افتاد، از آن سبب ترکان تنگ چشم معانی که از خدر فکر او برون آمدند به جمال دلبری و کمال جان فزایی بودند و اگرچه لطایف اش...