کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخرالامر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آخرالامر
/'āxerol'amr/
معنی
آخر کار؛ پایان کار؛ عاقبت کار؛ سرانجام.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آخرکار، بالمال، سرانجام، عاقبت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آخرالامر
واژگان مترادف و متضاد
آخرکار، بالمال، سرانجام، عاقبت
-
آخرالامر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'āxerol'amr آخر کار؛ پایان کار؛ عاقبت کار؛ سرانجام.
-
آخرالامر
فرهنگ فارسی معین
(خِ رَ یا رُ اَ) [ ع . ] (ق مر.) سرانجام ، آخرکار، عاقبت .
-
آخرالامر
لغتنامه دهخدا
آخرالامر. [ خ ِ رَل ْ / رُل ْ اَ ] (ع ق مرکب ) عاقبت . در پایان کار. الحاصل : آخرالامر گل کوزه گران خواهی شدحالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی .حافظ.
-
واژههای همآوا
-
آخر الامر
فرهنگ واژههای سره
سرانجام
-
جستوجو در متن
-
بالمال
واژگان مترادف و متضاد
آخرالامر، بالاخره، بالنتیجه، درنتیجه، سرانجام، عاقبت
-
بالاخره
واژگان مترادف و متضاد
۱. آخرالامر، سرانجام، عاقبت، عاقبتالامر ≠ نخست، اولا ۲. القصه
-
آخر کار
لغتنامه دهخدا
آخر کار. [ خ ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انتها و عاقبت و نهایت امر. آخرالامر.
-
فرجام
واژگان مترادف و متضاد
آخر، آخرالامر، اختتام، انتها، انجام، پایان، پسین، خاتمه، ختم، سرانجام، عاقبتالامر، عاقبت، غایت، نهایت، واپسین ≠ آغاز، ابتدا، اول، بدایت، شروع
-
اولجا
لغتنامه دهخدا
اولجا. [ اُ ] (ترکی ، اِ) اولجه . اسیر و بندی . (ناظم الاطباء). || غارت و غنیمت . (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) : و آخرالامر قلعه نیز مستخلص شد و محترفه ٔ بسیار را اسیر کردند واولجای بی اندازه گرفتند. (جامع التواریخ رشیدی ).
-
هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (اِخ ) (میرزا...) خلف میرزا رفیعالدین شهرستانی مصورالممالک محروسه در اوایل حال احتساب ممالک با وی بوده آخرالامر به هند رفته و به مناصب بلند سرافراز گردیده . از اوست :روزی خود میخورد هرکه در این عالم است واسطه شو خوشنماست مفت کرم داشتن .(آتشکده...
-
سالک
لغتنامه دهخدا
سالک . [ ل ِ ] (اِخ ) مدتی در عراق وفارس بود آخرالامر بهندوستان رفته و هم در آنجا سفر آخرت در پیش گرفت این شعر از او بنظر رسید ثبت شد:جواب نامه ٔ من غیر ناامیدی نیست ز دست سودن بال کبوترم پیداست دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کننداوّل از یاران دورا...
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق ُ را ] (ع اِ) قِصْری ̍ است در همه ٔ معانی آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِصْری ̍ شود. || نوعی از اژدر. (منتهی الارب ). ضرب من الافاعی . (اقرب الموارد). || آخرالامر. (اقرب الموارد). || کوتاه ترین استخوان پهلو، یا استخوان پهلو ...