کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آحاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آحاد
/'āhād/
معنی
۱. = احدْ
۲. (ریاضی) گروه اول اعداد، شامل عدد ۱ تا ۹؛ یکان.
۳. تکتک مردم.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
تکها، یکان، یک ها، تک ها، یک ها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آحاد
فرهنگ واژههای سره
تکها، یکان، یک ها، تک ها، یک ها
-
آحاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَحَد] 'āhād ۱. = احدْ۲. (ریاضی) گروه اول اعداد، شامل عدد ۱ تا ۹؛ یکان.۳. تکتک مردم.
-
آحاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ احد؛ یکان ، یک ها. 1 - افراد، اشخاص . 2 - دستة اعداد نخستین از 1 - تا 9.
-
آحاد
لغتنامه دهخدا
آحاد. (ع اِ) ج ِ اَحَد. یکان . (التفهیم ). یک یک افراد و اشخاص : و قاضی فتوی داد که خون یکی از آحاد رعیت ریختن سلامت نفس پادشاه را، روا باشد.(گلستان ). || مرتبه ٔ اول از طبقات عدد.
-
واژههای مشابه
-
احاد
لغتنامه دهخدا
احاد. [ اُ دَ ] (ع ق ) یک یک . (مهذب الاسماء). یکی یکی .- اُحاد اُحاد ؛ یک یک . یکان یکان .
-
احاد
واژهنامه آزاد
آحاد؛ تک تک مردم.
-
خبر آحاد
لغتنامه دهخدا
خبر آحاد. [ خ َ ب َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبر واحد. رجوع به بحث خبر از نظر اصولیین شود.
-
اِّحادُ مُنتجبينَ
دیکشنری عربی به فارسی
اتحاديه (صنف) توليد کنندگان , انجمن توليد کنندگان
-
آحاد ملت
دیکشنری فارسی به عربی
أبناء الشعب
-
واژههای همآوا
-
عهاد
لغتنامه دهخدا
عهاد. [ ع ِ ] (ع اِ) باران نخستین ِ بهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عهادة. (اقرب الموارد). رجوع به عهادة شود. || ج ِ عَهد. رجوع به عهد شود. || (مص ) معاهدة. (ناظم الاطباء). رجوع به معاهدة شود.
-
احاد
لغتنامه دهخدا
احاد. [ اُ دَ ] (ع ق ) یک یک . (مهذب الاسماء). یکی یکی .- اُحاد اُحاد ؛ یک یک . یکان یکان .
-
احاد
واژهنامه آزاد
آحاد؛ تک تک مردم.