کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ ] (اِخ ) ابوعلی ، علی بن منصوربن عبیداﷲ الخطیبی . رجوع به اجل علی بن منصور... شود.
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ ] (اِخ ) علی بن منصور. یاقوت در معجم الادبا آرد: علی بن منصوربن عبیداﷲ الخطیبی المعروف بالأجل اللغوی مکنی به ابوعلی . اصل وی از اصفهان و مولد و منشاء او بغداد است . او عالم فاضل لغوی و فقیه و کاتب و به نظامیه مقیم بود و نزد ابن العصار و ابوا...
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ ] (اِخ ) لغوی . رجوع به اجل علی بن منصور... شود.
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اَ ] (ع اِ) لاجلک و من اجلک ؛ ازبهر تو.
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اَ ](ع مص ) شور انگیختن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بد کردن با. برانگیختن شر بر. || کسب کردن و گردآوردن مال و حیله کردن برای اهل خود. || دوا کردن درد گردن . || بازداشتن کسی را.
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اَ ج َ ] (ع اِ) گاه . هنگام . زمان : لکل امة اجل اذا جاء اجلهم فلایستأخرون ساعة و لایستقدمون . (قرآن 49/10). لکل امری ٔ فی الدنیا نفس معدود واجل محدود. || زمانه . || مرگ . || زمان مرگ . نهایت زمان عمر : اجل چون دام کرده گیر پوشیده بخاک اندرص...
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اَ ج َ ] (ع ق ) آری . نعم . چرا. اَجل در جواب تصدیق بهتر است و نعم در جواب استفهام .
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اَ ج َل ل ] (اِخ ) کمال الدین (سید...). خوندمیر در حبیب السیر ج 2 ص 264 آرد: و فی شهور سنة تسع و ثمانین و ثمانمائه ... (889 هَ .ق .) فرمان خاقان عالیجاه [ سلطان حسین میرزا ] نفاذ یافت که امیر محمد امین عباسی و امیر سلطان احمد چوکانچی و امیر د...
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اِ ] (ع اِ) درد که از ناهمواری بالین در گردن بهم رسد. (منتهی الارب ). دردمند گشتن گردن .(زوزنی ). || گله ٔ گاوان وحشی . || گله ٔ شتران . || گله ٔ آهوان . ج ، آجال .
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اِج ْ ج َ / اُج ْ ج َ ] (ع اِ) بز نر کوهی و نزد بعضی ایل که گاو کوهی است .
-
اجل
دیکشنری عربی به فارسی
بيدرنگ , سريع کردن , بفعاليت واداشتن , برانگيختن , سريع , عاجل , اماده , چالا ک , سوفلوري کردن
-
اجل
دیکشنری فارسی به عربی
نهائي
-
أجَّلَ
دیکشنری عربی به فارسی
به تعويق انداخت , موکول به وقت ديگر کرد , به تأخير انداخت , به عقب انداخت
-
أَجَلٌ
دیکشنری عربی به فارسی
مدت , مهلت , فرصت , زمان , سررسيد
-
علی اجل
لغتنامه دهخدا
علی اجل . [ ع َ ی ِ اَ ج َ ل ل ] (اِخ ) ابن منصوربن عبیداﷲ خطیبیی اصفهانی بغدادی مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی . رجوع به علی خطیبی شود.