کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آجال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آجال
/'ājāl/
معنی
= اَجَل
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
پرواها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آجال
فرهنگ واژههای سره
پرواها
-
آجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَجَل] [قدیمی] 'ājāl = اَجَل
-
آجال
لغتنامه دهخدا
آجال . (ع اِ) ج ِ اَجَل ، به معنی وقت و مدت معین و محدود و مرگ : تعاقب هر دو [شب و روز] بر... تقریب آجال مصروف است . || ج ِ اِجْل ، به معنی گله ٔ گاو وحشی .
-
آجال
واژهنامه آزاد
نادان
-
واژههای همآوا
-
أَجْعَلْ
فرهنگ واژگان قرآن
تا قرار دهم (جزمش به دليل اين است که براي جمله قبلي جواب شرط شده)
-
أَجَعَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
آيا قرار داده
-
عجال
لغتنامه دهخدا
عجال . [ ع ِ / ع َ ] (ع اِ) ج ِ عِجلة. رجوع به عجلة شود. || ج ِ عَجَلة. رجوع به عَجَله شود. || ج ِ عَجیل . رجوع به عَجیل شود. || ج ِ عَجلان . (منتهی الارب ). رجوع به عجلان شود.
-
عجال
لغتنامه دهخدا
عجال . [ ع ُج ْ جا ] (ع اِ) مشتی از طعام حَیس و خرما که به شتاب خورده شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خرما با سویق شورانیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مشتی از خرما. عجول . (منتهی الارب )
-
جستوجو در متن
-
سنجال
لغتنامه دهخدا
سنجال . [ س َ ] (اِخ ) دهی است به ارمینیه و شماخ شاعر در شعر خویش ذکر آن کند و گوید : الایا اصبحانی قبل غارة سنجال و قبل منایا قد حضرن و آجال . (المعرب جوالیقی ص 192).قریه ای است در ارمینیه و گویند در آذربایجان . (معجم البلدان ).
-
اجل
لغتنامه دهخدا
اجل . [ اِ ] (ع اِ) درد که از ناهمواری بالین در گردن بهم رسد. (منتهی الارب ). دردمند گشتن گردن .(زوزنی ). || گله ٔ گاوان وحشی . || گله ٔ شتران . || گله ٔ آهوان . ج ، آجال .
-
جال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جالی› [قدیمی] jāl ۱. دام؛ تله: ◻︎ ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال / بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال (قطران: ۴۴۴).۲. دامی که برای گرفتن پرندگان به کار میرفت: ◻︎ همچو ماهیست خسته گشته به شست / همچو مرغیست بسته گشته به جال (مسعودسعد: مجمعالفرس...
-
جال
لغتنامه دهخدا
جال . (اِ) مطلق دام و تله را گویند و به عربی فخ و شباک خوانند. (برهان ). در سانسکریت Jala (دام ) برای پرندگان . ماهی و غیره گویند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : ای ز انعامت گرفته طالب آمال مال بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال . عبدالواسع جبلی (از آنند...
-
تورط
لغتنامه دهخدا
تورط. [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) در هلاکت افتادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : امیر سیف الدوله به خبط ایشان در مهلکه ٔ ضلال و تورط ایشان در مسبغه ٔ آجال مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 2...