کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتش و سمندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آتش و سمندر
فرهنگ گنجواژه
همجنس.
-
واژههای مشابه
-
اتش
لغتنامه دهخدا
اتش . [ اَ ت َ ] (اِخ ) جدّ محمد وطی پسران حسن صغانی انباری که از محدثان بوده اند.
-
اتش
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء , نار
-
rate of fire
نواخت آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تعداد دفعات شلیک هر سلاح در دقیقه
-
zone of fire
منطقۀ آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقهای که در تیررس یک یگان زمینی یا یک کشتی پشتیبان است
-
آتش تهیه
فرهنگ واژههای سره
آتش همراه
-
آتش مزاج
فرهنگ واژههای سره
آتشی، تندخو
-
آتش افروزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātaš[']afruzi ۱. آتش افروختن؛ آتش روشن کردن.۲. [مجاز] دوبههمزنی؛ فتنهانگیزی.
-
آتش برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašbarg آتشزنه؛ آتشگیره.
-
آتش پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'ātašpā ۱. تندرو؛ تیزرو.۲. بیقرار؛ بیآرام.
-
آتش پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašpāre ۱. پارۀ آتش؛ اخگر.۲. [عامیانه، مجاز] زرنگ؛ چابک.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] موذی.۴. کودک شریر.
-
آتش پرستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātašparasti پرستیدن آتش.
-
آتش تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آتشتاو› 'ātaštāb ۱. کسی که مواد سوختنی در کوره میریزد؛ تونتاب؛ گلخنی.۲. کوره.
-
آتش چرخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātaščarxān = آتشگردان