کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتش و اسفند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آتشخواره› 'ātašxār ۱. خورندۀ آتش.۲. ویژگی جانوران افسانهای که آتش در دهان داشتند.۳. (اسم) شترمرغ. Δ زیرا قدما آن را خورندۀ آتش میدانستند.۴. [قدیمی، مجاز] ظالم؛ ستمکار؛ حرامخوار.۵. ویژگی هر چیز مقاوم در برابر آتش.
-
آتش زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašzā ۱. زایندۀ آتش؛ آنچه آتش از آن تولید شود.۲. [مجاز] مؤثر.
-
آتش زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] 'ātašzabān تیززبان؛ کسی که تند سخن بگوید: ◻︎ سعدی آتشزبانم در غمت سوزان چو شمع / با همه آتشزبانی در تو گیراییم نیست (سعدی۲: ۳۶۹).
-
آتش زنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) 'ātašzane ۱. سنگی خاکستریرنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد میشود.۲. = چخماق
-
آتش سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašsuz ۱. چیزی که در آتش سوخته باشد.۲. برافروزندۀ آتش.۳. حریق؛ آتشسوزی: ◻︎ بر «آتشسوز» گرد آید همه کس / تو هم فریاد آتشسوز من رس (فخرالدیناسعد: ۳۰۷).
-
آتش سوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātašsuzi آتش گرفتن دکان، خانه، یا جای دیگر بهصورت ناخواسته؛ حریق.
-
آتش فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašfām به رنگ آتش؛ سرخرنگ.
-
آتش فروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātašforuz = آتشافروز: ◻︎ بیامد دوصد مرد آتشفروز / دمیدند، گفتی شب آمد به روز (فردوسی: ۲/۲۳۴).
-
آتش فشانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātašfešāni ۱. افشاندن آتش.۲. (زمینشناسی) عمل یا حالت کوه آتشفشان هنگامی که مواد گداخته از دهانۀ آن بیرون میآید.
-
آتش مزاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'ātašme(a)zāj ۱. سوزاننده.۲. [مجاز] دارای غریزۀ شدید جنسی؛ آتشیمزاج.
-
آتش نشانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātašnešāni ۱. فرونشاندن آتش.۲. (اسم) نهادی با نیروی متخصص که متصدی خاموش کردن آتش است؛ اطفائیه.۳. = آتشنشان
-
آتش نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] 'ātašnafas ۱. پرشور.۲. پرسوزوگداز.
-
آتش نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašna(e)hād آنکه یا آنچه طبع آتش دارد یا به رنگ آتش است.
-
pyromaniac
آتشباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار آتشبارگی
-
cease fire
آتشبس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وضعیتی که در آن مبادلۀ آتش بین دو نیروی متخاصم بهطور موقت پایان داده شود