کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتش بند 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سنگ آتش
لغتنامه دهخدا
سنگ آتش . [ س َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 990 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سنگ آتش
لغتنامه دهخدا
سنگ آتش . [ س َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 441 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی آنجا زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
فیلخانه
لغتنامه دهخدا
فیلخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پیلخانه . (فرهنگ فارسی معین ). جایی که در آن پیل ها را نگهداری می کنند. پیل بند. فیلبند : گوسفند از بیم آتش خود را در فیلخانه افکند. (سندبادنامه ). رجوع به فیل بند شود.
-
جوب
لغتنامه دهخدا
جوب . [ ج َ ] (ع اِ) دلو بزرگ . || سینه بند زنان . || سپر. || آتش دان . || (مص ) مسافت بریدن . || دریدن و بریدن . || گریبان درست کردن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حنفية
دیکشنری عربی به فارسی
شير اب , شير بشکه , لوله ابکش (اب انبار) , شير اتش نشاني , ضربت اهسته , ضربات اهسته وپيوسته زدن , شير اب زدن به , از شير اب جاري کردن , بهره برداري کردن از , سوراخ چيزيرا بند اوردن
-
برآهختن
لغتنامه دهخدا
برآهختن . [ ب َ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) مخفف برآهیختن . برکشیدن باشد مطلقا. (برهان ) (آنندراج ). آختن : برآهخت پس تیغ تیز از نیام بغرید چون شیر و برگفت نام . فردوسی .چون برآهختی ز تن شرم ای پسریافتی دیبا و اسب و اوستام . ناصرخسرو.بفکن سپر چو تیغ برآهخت ...
-
پیش لنگ
لغتنامه دهخدا
پیش لنگ . [ ل ُ ] (اِ مرکب ) پارچه ای که قصاب و آهنگر و آشپز و امثال ایشان بر میان بندند تا جامه شان از چربی و آتش محفوظ ماند. پیش بند. پیش لنگی .
-
ترکیب بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (ادبی) tarkibband شعری مرکب از چند بند در بحر موافق و قافیههای مختلف که بعد از هر بند یک بیت با قافیۀ جداگانه میآورند، مانند ترجیعبند، لکن در ترکیببند آن بیت تکرار نمیشود و هر بار بیتی با قافیۀ دیگر میآورند برخلاف ترجیعبند ...
-
پنام
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] (اِ.) پارچه ای چهارگوشه که در دو گوشة آن دو بند دوزند و پیشوایان زرتشتی در وقت خواندن اوستا یا نزدیک شدن به آتش آن را بر روی خود بندند تا چیزهای مقدس از دم آنان آلوده نشود. پدام هم گویند.
-
اسنوند
لغتنامه دهخدا
اسنوند. [ اَ ن َ وَ ] (اِخ )(در اوستا: اَسْنوَنْت ) در فصل 17 بندهش که از اقسام آتشها سخن رفته ، در بند 7 مندرج است : «آذرگشسب تا هنگام پادشاهی کیخسروب هماره پناه جهان بود. وقتی که کیخسروب بتکده ٔ دریاچه ٔ چچست را ویران کرد، آن آتش بیال اسب او فرونشس...
-
اخذة
لغتنامه دهخدا
اخذة. [ اُ ذَ ] (ع اِ) افسون . جادوئی . سحر. کار بغایت نازک و باریک که مانندسحر باشد. || مُهره ٔ افسون که بدان زنان عرب مردان را از زنان دیگر بند کنند. || اخذةالنّار؛ زمان اندک بعد از غروب آفتاب و قولهم : بادر بزندک اخذةالنار؛ شتاب کن بگیرائی آتش با ...
-
میفاة
لغتنامه دهخدا
میفاة. (ع اِ) زمین بند برآمده . (منتهی الارب ، ماده ٔ وف ی ) (ناظم الاطباء). میفا. رجوع به میفا شود. || سرپوش تنور. (ناظم الاطباء). میفا. || آتش پهن کرده که در آن نان پزند. (ناظم الاطباء). میفا. || کوره ٔ خشت پختن . (ناظم الاطباء). میفا. و رجوع به می...
-
لخشه
لغتنامه دهخدا
لخشه . [ ل َ ش َ / ش ِ ] (اِ) شَرَر. (مجمل اللغة). شعله ٔ آتش . اخگر. (برهان ) (غیاث ). لخچه . رجوع به لخچه شود : آتش عشق را ز بس سوز است آه شعله است ، غم بود لخشه . اورمزدی (از جهانگیری ). || سرشک آتش . (مجمل اللغة). سرشک آتش و آن قطره هایی است که ا...
-
هیربد
لغتنامه دهخدا
هیربد. [ ب َ] (اِ مرکب ) خادم و خدمتکار آتشکده . (برهان ). بعضی خداوند و بزرگ و حاکم آتشکده را گفته اند. (برهان ). بزرگ آتشخانه و امین ملت . (آنندراج ). || قاضی و مفتی گبران . (برهان ). شخصی که گبرکان او را محتشم دارند و میان ایشان داور باشد و آتش اف...