کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتشخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آتشخوار
معنی
( ~. خا) (اِمر.) 1 - خورندة آتش . 2 - شترمرغ . 3 - کنایه از: آدم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آتشخوار
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (اِمر.) 1 - خورندة آتش . 2 - شترمرغ . 3 - کنایه از: آدم .
-
واژههای همآوا
-
آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آتشخواره› 'ātašxār ۱. خورندۀ آتش.۲. ویژگی جانوران افسانهای که آتش در دهان داشتند.۳. (اسم) شترمرغ. Δ زیرا قدما آن را خورندۀ آتش میدانستند.۴. [قدیمی، مجاز] ظالم؛ ستمکار؛ حرامخوار.۵. ویژگی هر چیز مقاوم در برابر آتش.
-
آتش خوار
لغتنامه دهخدا
آتش خوار. [ ت َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) آتش خواره . شترمرغ . نعامه . ظلیم . اشترمرغ . || (نف مرکب ) مجازاً، سخت ستمکار : ببَرَد آب عالم ابرارمدحت پادشاه آتش خوار. سنائی .در بعض فرهنگها معنی سمندر نیز به این کلمه داده و دو بیت ذیل را شاهد آورده اند : خس...
-
جستوجو در متن
-
ققنس
واژگان مترادف و متضاد
آتشخوار، سمندر، ققنوس
-
آتش خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آتشخا› 'ātašxāy آنکه آتش را بجود و بخورد؛ آتشخوار.
-
fireclays
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شامپوها، خاک نسوز، گل اتشخوار
-
ام البیض
لغتنامه دهخدا
ام البیض .[ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) شتر مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آتشخوار. نعامة. ظلیم .
-
fire-eater
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آتشخوار، شعبده باز آتش خوار، شعبده باز، ادم فتنه جو، خروس جنگی، جنگی
-
جورپور
لغتنامه دهخدا
جورپور. (اِ) پرنده ایست خوب رفتار آتشخوار، و آنرا ترنگ و ترلک و تورنگ و چوز و کبک گویند، بتازیش تذرو خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به جوربور شود.
-
رشوت خوار
لغتنامه دهخدا
رشوت خوار. [ رِش ْ / رُش ْ وَ خوا / خا ] (نف مرکب ) آتشخوار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 178). رشوه خوار. پاره گیر. رشوه خور. (یادداشت مؤلف ) : این رشوت خواران فقهایند شما راابلیس فقیه است گر اینها فقهایند. ناصرخسرو.و رجوع به رشوه خوار و رشوستان شود.
-
ترتک
لغتنامه دهخدا
ترتک . [ ت ُ ت ُ ] (اِ) کبک را گویند و آن پرنده ای است که او رامرغ آتشخواره هم می گویند، و بعضی گفته اند تذرو است که خروس صحرایی باشد، و به این معنی بجای حرف ثانی زای نقطه دار نیز آمده است . (برهان ). کبک را نامند، و آنرا مرغ آتشخواره نیز خوانند. (فر...
-
سوله
لغتنامه دهخدا
سوله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق سوراخ را گویند عموماً و سوراخ پس و پیش را که دبر و فرج باشد خصوصاً. (برهان ). سوراخ مقعد و سوراخ فرج . (فرهنگ رشیدی ) : بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فروریزمْش ْ در سوله . عسجدی . || خانه زاد...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ) استوار. (یادداشت مؤلف ). محقق . تصدیق شده . به راستی گواهی شده : ور گواهی به چار حد جهان بگذراند مصدقش دانند. خاقانی .- سواد مصدق ؛ رونوشت مصدق . سواد و رونوشت به گواهی رسیده . (از یادداشت مؤلف ).- مصدق داشتن ؛ تصدی...