کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آتش
/'ātaš/
معنی
۱. آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود میآید و دارای روشنی و حرارت است.
۲. [مجاز] گرما؛ حرارت.
۳. [مجاز] ناراحتی؛ اندوه.
۴. گلوله.
۵. [قدیمی] از عنصرهای چهارگانه؛ آذر.
۶. [قدیمی] شراب.
〈 آتش افروختن: (مصدر متعدی)
۱. آتش روشن کردن.
۲. [مجاز] فتنه انگیختن و سبب دشمنی و جنگ میان دیگران شدن: ◻︎ میان دو تن آتش افروختن / نه عقل است خود در میان سوختن (سعدی: ۱۷۲).
〈 آتش پارسی:
۱. (پزشکی) = تبخال: ◻︎ دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب / نطق من آب تازیان برده به نکتهٴ دری (خاقانی: ۴۲۲).
۲. (پزشکی) جوشهای زردرنگ که در پوست صورت بروز میکند.
۳. آتشی که پارسیان در آتشکده میافروختند.
〈 آتش دهقان: آتشی که دهقانان پس از درو کردن و برداشتن حاصل مزرعه به باقیماندۀ آن میزنند تا آفات نباتی از میان برود و زمین قوت بگیرد.
〈 آتش روشن کردن:
۱. افروختن آتش.
۲. [مجاز] فتنهانگیختن؛ برپا کردن فتنه و آشوب.
〈 آتش زدن: (مصدر متعدی) چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن؛ افروختن آتش در چیزی.
〈 آتش کردن: (مصدر متعدی)
۱. آتش روشن کردن؛ آتش افروختن.
۲. به کار انداختن توپ و تفنگ و در کردن گلوله.
〈 آتش گرفتن: (مصدر لازم)
۱. شعلهور شدن و سوختن چیزی که آتش در آن افتاده باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] خشمناک شدن؛ تند شدن.
〈 آتش نشاندن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] خاموش کردن و فرونشاندن آتش؛ کشتن آتش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آذر، اخگر، شرار، شرر، شعله، نار
۲. جهنم، دوزخ، هاویه ≠ آب
۳. بهشت
فعل
بن گذشته: آتش زد
بن حال: آتش زن
دیکشنری
ardor, discharge, fire, gunfire, pyro-
-
جستوجوی دقیق
-
آتش
فرهنگ نامها
(تلفظ: ātaš) حرارت توأم با نور ، یکی از عناصر اربعه؛ (به مجاز) حرارت و گرما؛ (به مجاز) عواطف تند ، شور و شوق ؛ (به مجاز) برق ، تلألؤ ؛ (در قدیم) (به مجاز) شراب .
-
آتش
واژگان مترادف و متضاد
۱. آذر، اخگر، شرار، شرر، شعله، نار ۲. جهنم، دوزخ، هاویه ≠ آب ۳. بهشت
-
آتش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ātarš, ātaš] ‹آتیش، آدیش› 'ātaš ۱. آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود میآید و دارای روشنی و حرارت است.۲. [مجاز] گرما؛ حرارت.۳. [مجاز] ناراحتی؛ اندوه.۴. گلوله.۵. [قدیمی] از عنصرهای چهارگانه؛ آذر.۶. [قدیمی] شراب.〈 آت...
-
آتش
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) [ په . ] ( اِ.) شعله و حرارتی که از سوختن اشیاء حاصل شود، آذر، آتیش . ؛آب در ~داشتن یا بودن کنایه از: کم شوق بودن . ؛ ~ کسی تند بودن کنایه از: سخت متعصب و پرشور بودن . ؛ ~ زیر خاکستر کنایه از: فتنه و آشوب پنهانی .
-
آتش
فرهنگ فارسی معین
پارسی ( ~ِ ) (اِمر.) 1 - تبخال ، تاول های روی لب . 2 - آتشی که پارسیان در آتشکده می افروختند.
-
آتش
فرهنگ فارسی معین
بهار ( ~ِ بَ) (اِمر.) گل سرخ ، لاله .
-
آتش
لغتنامه دهخدا
آتش . [ ت َ ] (اِ) (از زندی آترس ، و اوستایی آتر، و سانسکریت هوت آش ، خورنده ٔ قربانی ؛ از: هوت ، قربانی + آش ، خورنده ) یکی از عناصر اربعه ٔ قدما و آن حرارت توأم با نوری است که از بعض اجسام سوختنی برآید چون چوب و ذغال و امثال آن . آذر. آدر. ورزم . ...
-
آتش
لغتنامه دهخدا
آتش .[ ت َ ] (اِخ ) تخلص شاعری فارسی از متأخرین که اصل وی از حِلّه و مسکنش فریدن اصفهان بوده و در تذکره هابه نام آتش اصفهانی یاد شده است . و نام اصلی او را ذکر نکرده اند. تخلص خواجه علی حیدر شاعر هندوستانی که به فارسی و اردو شعر میگفته و بهر دو زبان...
-
آتش
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âtaš طاری: âteš طامه ای: ataš طرقی: ataš کشه ای: ataš نطنزی: âtiš
-
واژههای مشابه
-
اتش
لغتنامه دهخدا
اتش . [ اَ ت َ ] (اِخ ) جدّ محمد وطی پسران حسن صغانی انباری که از محدثان بوده اند.
-
اتش
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء , نار
-
کلاته آتش
لغتنامه دهخدا
کلاته آتش . [ ک َ ت ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دولت خانه بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
rate of fire
نواخت آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تعداد دفعات شلیک هر سلاح در دقیقه
-
fire control
واپایی آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تمام فعالیتهای مربوط به حفاظت از اراضی جنگلی در مقابل حریق شامل پیشگیری حریق، پیشاطفای حریق، حریقیابی و اطفای حریق