کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آتاش
/'ātāš/
معنی
= آداش
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آتاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] 'ātāš = آداش
-
آتاش
لغتنامه دهخدا
آتاش . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (گویا از ترکی جغتائی آد، نام + تاش ، هم )همنام . سَمی ّ. و آن را آداش نیز گویند : گر کار بنام استی از آتاشی عمّرفرزند تو با عمّر بودستی هموار. ناصرخسرو.آتاش عبادله ٔ مغتفره . (راحةالصدور راوندی ).ای آنکه تراست ملک آت...
-
واژههای همآوا
-
عطاش
لغتنامه دهخدا
عطاش . [ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک عطاش . از مشاهیر دعات اسماعیلیه در ناحیه ٔ عراق . به سال 500 هَ . ق . عطاش به امر سلطان محمد سلجوقی دستگیر شد و نخست او را بر اشتری نشاندند و به اصفهان بردند هزاران تن از مردم به دنبال او راه افتادند و سرودگ...
-
عطاش
لغتنامه دهخدا
عطاش . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَطشان . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به عطشان شود. || ج ِ عَطشی . (از اقرب الموارد). رجوع به عطشی شود.
-
عطاش
لغتنامه دهخدا
عطاش . [ ع ُ ] (ع اِ) علت تشنگی که صاحبش سیرآب نشود، و شدت تشنگی . (منتهی الارب ). علتی که تشنگی آرد. (دهار). بیماری تشنگی که هر چند آب خورده شود تشنگی نرود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیماریی است که به انسان دست می دهد و در نتیجه ٔ آن هرچند آب خورد ...
-
عطاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عطشان] [قدیمی] 'etāš = عطشان
-
عطاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] 'otāš بیماری تشنگی؛ حالتی که انسان هر چه آب میخورد باز احساس تشنگی میکند.
-
جستوجو در متن
-
آتاشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ātāšā) (ترکی ـ فارسی) [آتاش = آداش = همنام ، هم اسم + ا (پسوند نسبت)] منسوب به آتاش ؛ (به مجاز) هم نام .
-
آداش
لغتنامه دهخدا
آداش . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) آتاش . سمی ّ. همنام : گر کار بنامستی از آداشی عمّرفرزند تو با عمّر بودستی هموار.ناصرخسرو.رجوع به آتاش شود.
-
هم نام
لغتنامه دهخدا
هم نام . [ هََ ] (ص مرکب ) آداش . آتاش . (یادداشت مؤلف ). دو تن که به یک نام خوانده شوند : ایا مصطفی سیرت مرتضی دل که همنام و هم سیرت مصطفایی . فرخی .هست چوهمنام خویش نامزد بطش و بخش بطش ورا عیب پوش بخش فراوان او.خاقانی .
-
تاش
لغتنامه دهخدا
تاش . (ترکی ، پسوند) مؤلف غیاث اللغات در ذیل خواجه تاش آرد: نزد حقیر مؤلف تحقیق این است که خواجه تاش در اصل خواجه داش باشد و دال را بجهت قرب مخرج به تاء بدل کرده اند و «داش » در ترکی مرادف بلفظ «هم » آید که بجهت اشتراک است چنانچه یولداش بمعنی همراه...
-
تماشا کردن
لغتنامه دهخدا
تماشا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن و تمتع بردن از نگریستن . (ناظم الاطباء). نظاره کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاه امروز مقدمه ٔ لشکر بمن دهد و تماشا کند که من با ایشان چه کنم . (اسکندر نامه ٔ قدیم نسخه ٔ آقای سعیدنفیسی ). شاه اسک...